- وغیق (وَ)
آواز که از شکم ستور برآید در رفتار، یا آواز غلاف نرۀ آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). وعیق. (از اقرب الموارد). رجوع به وعیق شود
معنی وغیق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
انبوه، فراوان، بسیار، برای مثال معذورم دارند که اندوه وغیش است / واندوه وغیش من از آن جعد وغیش است (رودکی - ۵۲۱) ، بیشه، نیستان
(وَ غا)
لغت نامه دهخدا
بانگ و خروش. (منتهی الارب) (آنندراج). شور و غوغا، جنگ. شغب و شور. جنگ و کارزار را نیز وغی نامند از جهت شور و غوغای آن. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وغا شود
جایی است، بغیث جهنی گوید:
و نحن وقعنا فی مزینه وقعه
غداهالتقینا بین غیق و عیهما،
(از معجم البلدان)
و نحن وقعنا فی مزینه وقعه
غداهالتقینا بین غیق و عیهما،
(از معجم البلدان)
(وَ)
لغت نامه دهخدا
شجره وریق، درخت بسیاربرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). خرمابن بسیاربرگ. (مهذب الاسماء)
(وَ طَ)
لغت نامه دهخدا
کوهی است که پائین آن از کنانه و قسمتی دیگراز آن مر هذیل راست. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
(وَ)
لغت نامه دهخدا
وشیقه. گوشت به درازا بریدۀ خشک کرده یا گوشت یک جوش قدیدکرده جهت توشه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گوشت یخنی که به سفر برند. (مهذب الاسماء). ج، وشائق. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
(وَ)
لغت نامه دهخدا
گوشت برسنگ تفسان بریان کرده، شیر به سنگ تفسان گرم کرده، شیر جوشان و مطبوخ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
(وَغْ یَ)
لغت نامه دهخدا
اندک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جزء کوچک. (ناظم الاطباء) : وغیه من خیر، اندک از خیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
(وَ)
لغت نامه دهخدا
استوار. (منتهی الارب) (آنندراج). استوار و محکم. (ناظم الاطباء). ج، وثاق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
متفق گشتند در عهد وثیق
که نگرداند سخن را یک رفیق.
مولوی.
- ثوب وثیق،جامۀ نیک بافته. (مهذب الاسماء)
متفق گشتند در عهد وثیق
که نگرداند سخن را یک رفیق.
مولوی.
- ثوب وثیق،جامۀ نیک بافته. (مهذب الاسماء)
(وَ)
لغت نامه دهخدا
فرس ودیق، اسب مادۀ آزمند نر. (منتهی الارب) (آنندراج). مادیان آزمند گشن. (ناظم الاطباء).
- اتان ودیق،ماده خر آزمند گشن. (ناظم الاطباء)
- اتان ودیق،ماده خر آزمند گشن. (ناظم الاطباء)
بیار فراوان (مال عمر باغ خانه ملک) : (معذورم دارند که اندوه وغیش است اندوه وغیش من ازان جعد وغیش است) (رودکی)، پرپشت انبوه: (چو خط دست عطا بخش تو بزیبایی کدام جعد مسلسل کدام زلف و غیش ک)
وغا در فارسی پرخاش غوغا (این واژه پارسی است بنگرید به غوغا)، جنگ، وزوز آوای کبت و مگس کارزار جنگ. بانگ و خروش شور و غوغا، شور و غوغای جنگ (خصوصا)
استوار، محکم، استوار، مستند، مطمئن، موثق