جدول جو
جدول جو

معنی وغف - جستجوی لغت در جدول جو

وغف
(وَ)
پاره ای از چرم یا از گلیم که برشکم بزغالۀ یک ساله یا تکه بندند تا بول خود نیاشامد یا گشنی نتواند کرد. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، سستی بینایی. ج، وغوف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وغف
(قَ ثَ)
شتاب رفتن و دویدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، سست و ضعیف شدن بینایی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شغف
تصویر شغف
سخت دل بسته شدن، نهایت دل بستگی، بالاترین درجۀ عشق و دل باختگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وصف
تصویر وصف
شرح حال و چگونگی کسی یا چیزی را بیان کردن، بیان چگونگی و حالت
فرهنگ فارسی عمید
آنچه کسی از ثروت خود جدا می کند که در کارهای عام المنفعه از آن استفاده می کنند، اندکی درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن، حبس عین ملک یا مالی و مصرف کردن منافع آن در اموری که واقف معین می کند، ایستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وغا
تصویر وغا
خروش و غوغا، شور و غوغا در جنگ، جنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحف
تصویر وحف
گیسوی کمند، گیاه سیراب، پرپر
فرهنگ لغت هوشیار
نهادک ورستاد، ایستدگی ایست ایستادن اقامت کردن، ساکن بودن اقامت دادن، حبس کردن ملک یا مستغلی در راه خدا، اقامت، توقف ایست: (چون در وقف خواهند که یاء متکلم را چون مالی و سلطانی متحرک گردانند ها (ئی) بدان الحاق کنند تا دلیل فتحه ما قبل خویش باشد و محل وقف متکلم گردد) -6 زمین ملک یا مستغلی که برای مقصو معینی درراه خدا اختصاص دهند. توضیح وقف عبارتست ازاین که عین مال حبس و منافع آن تسبیل شود: (توانگران را وقف است و نذر و مهمانی زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی) (گلستان) یا وقف اموات. وقفی است که مقصود از آن کارهایی نظیر روضه خوانی برای مردگان و غیره است. یا وقف خاص. وقفی است که مختص دسته ای معین و خاص باشد مانند: قف بر اولاد با بر افراد وطبقه ای خاص ازمردم. یاوقف عام. وقفی است که مقصود از آن امور خیریه است ومخصوص دسته وطبقه ای معین نیست مانند: وقف بر فقرا و بر طلاب و مدارس و مساجد مقابل وقف خاص. یا غبطه وقف. متولیان و ادارات اوقاف موظف هستندکه همواره نسبت بموقوفات چنان عمل کنند که عمران و آبادی و ازدیاد در آمد آنها مقدم بر هر چیزی باشد این منظور را (غبطه وقف) میگویند. یا وقف بودن کسی یا چیزی کی یا چیزی را. مختص آن بودن منحصر بوی بودن: یکی آهم کزین آهم بسوز دشت خرگاهم یکی گوشم که من وقفم شهنشاه شکر خارا. (دیوان کبیر) یا وقف غفران: (هست منقول از رسول انام سید انبیا علیه السلام) (وقف غفران ده است در قرآن گر بدانی شوی زاهل کلام) (اولیا) دان به مایده اول (بسمعون) دان به سوره انعام) (فاسقا) نیز (یستون) ز عقب هر دو در سجده یافته اند نظام) (پنج دیگر به سوره یس اول (آثار هم) بخوان بدوام) (ثانیش (العباد) و (فرقدنا) ثالث و رابعش کنم اعلام) (ا عبدونی) و (مثلهم) خامس (ملک یقبضن) عاشرا اتمام) (چون رسول خدا چنین فرمود باد بر روح او درود وسلام) (شرح نصاب)، درنگ کردن برکلمه ای هنگام قراء ت قرآن یعنی وصل نکردن آن کلمه را به کمله بعدی و وقف در تجوید بنابر آنچه سجاوندی گفته شش است: وقف لازم در قرآن و علامت (م) است و معنی وقت لازم آنست که اگر خواننده به وصل خواند در معنی تغییری رخ دهد، وقف مطلق و علامت آن (ط) است و وقف بر کلمه و ابتدا از کلمه بعد مطلقا نزد همه ائمه قراء ت جایزاست، وقف جایزوعلامت آن (ج) است و معنی آن این است که وصل کلمه به مابعد هم جایزاست، وقف مجونز و علامت آن (ز) یعنی اصل وصل است ولی وقف نیزجایزاست، وقف مرخص وعلامت آن (ص) است یعنی در وقف رخصتی است بخاطر طول کلام، (لا) علامت آنست که وقف بر کلمه جایز نیست، دسته عاجین: (مگر لفظ وقف هم بر سبیل ایهام آورده باشد که وقف در لغت عرب دستینه عاجین باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
زاب فروزه، ستودن زاییدن صفت کردن و ستودن چیزی را، شرح دادن، توصیف چیزی: (اگر وصف آن چنانچه راویان از دیده باز میگویند نوشته شود البته بر مبالغه و اغراق محمول افتد) یا وصف تمام گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وغد
تصویر وغد
بادنجان
فرهنگ لغت هوشیار
کالای پست به درد نخور، شتر تنومند، سست اندام احمق گول، ناکس فرومایه، دارای بدن ضعیف، جمع اوغاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وغا
تصویر وغا
بنگری به وغی جنگ کارزار: (صبر کردن را کو هست و و غارا آتش پیشدستی را باد است و سخا را دریا) (عثمان مختاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورف
تصویر ورف
درخت آهن از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ودف
تصویر ودف
شوش شسر مردآب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لغف
تصویر لغف
فرو خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زغف
تصویر زغف
ریزه هیزم، سر شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
وغا در فارسی پرخاش غوغا (این واژه پارسی است بنگرید به غوغا)، جنگ، وزوز آوای کبت و مگس کارزار جنگ. بانگ و خروش شور و غوغا، شور و غوغای جنگ (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصف
تصویر وصف
((وَ))
بیان کردن، شرح حال و چگونگی چیزی را گفتن
وصف العیش نصف العیش: بیان خوشی نصفی از خوشی است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وغد
تصویر وغد
((وَ))
گول، احمق، بنده، خدمتکار، بادنجان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وغا
تصویر وغا
((وَ))
کارزار، جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وغب
تصویر وغب
((وَ))
احمق، گول، ناکس، فرومایه، دارای بدن ضعیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وغی
تصویر وغی
((وَ یا و))
شور و غوغا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقف
تصویر وقف
((وَ))
ایستادن، درنگ کردن، تخصیص دادن ملک یا مالی برای مصرف کردن در اموری که وقف کننده تعیین کرده است، درنگ کردن در بین کلام و دوباره شروع کردن آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقف
تصویر وقف
ورستاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وقف
تصویر وقف
Endowment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وقف
تصویر وقف
dotation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وقف
تصویر وقف
doação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وقف
تصویر وقف
donación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از وقف
تصویر وقف
darowizna
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وقف
تصویر وقف
дар
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وقف
تصویر وقف
пожертва
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وقف
تصویر وقف
schenking
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وقف
تصویر وقف
Stiftung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وقف
تصویر وقف
dotazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از وقف
تصویر وقف
दान
دیکشنری فارسی به هندی