- وغب
- کالای پست به درد نخور، شتر تنومند، سست اندام احمق گول، ناکس فرومایه، دارای بدن ضعیف، جمع اوغاب
معنی وغب - جستجوی لغت در جدول جو
- وغب ((وَ))
- احمق، گول، ناکس، فرومایه، دارای بدن ضعیف
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گول مونث وغب
خواسته شده خواهشیدن، آزیدن آز کردن، شکمبارگی، رویگردانی، زارزدن
موی، پرخرد پرک، پرز کرک
ذبح کردن، نیزه زدن
هلاک شدن و فاسد شدن
گرسنگی شور آرزو
بر انگیختن شورش، بر انگیختن دشمنی، آواز بلند برانگیختن فتنه و فساد، فتنه انگیزی فساد، شور و غوغا، آشوب
شور و غوغا، فتنه و آشوب
بخشیدن چیزی به کسی، بخشیدن، بخشش
خروش و غوغا، شور و غوغا در جنگ، جنگ
فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشت ها باز باشد، اندازۀ دست، وژه، شبر، پنک، بدست، گدست
سست، نادان گول: مرد، سخن تباه، تیر هیچکاره تیر بد تراش، مانده گردیدن از پای افتادن، دروغ شنیدن، بج پیشین (بج لثه) موی گردن، پر هیچکاره
گوشت بویناک
پارسی است وژه آسمان را وژه وژه پیمودی همه را گردیدی خبر می دهی که در او نیست (فیه مافیه) بدست در تازی به وجب یا وژه (شبر) گفته می شود ترسو، نادان، مشک، تالاب آبگیر جایزه واحد طول معادل فاصله بین انگشت شست و انگشت کوچک بدست شبر. یا نیم وجب. واحد طول معادل نصف یک وجب
بر جهیدن جهیدگی برجستن جستن، جست جهیدگی
چرک
گودال مغاک چاله گودی، گول کانا، فرومایه
گیاه، رنگه واش در انگلیسی
کنام، میاندنده، اندام، کون
وغا در فارسی پرخاش غوغا (این واژه پارسی است بنگرید به غوغا)، جنگ، وزوز آوای کبت و مگس کارزار جنگ. بانگ و خروش شور و غوغا، شور و غوغای جنگ (خصوصا)
بادنجان
بنگری به وغی جنگ کارزار: (صبر کردن را کو هست و و غارا آتش پیشدستی را باد است و سخا را دریا) (عثمان مختاری)
راه گشاده، همه را گرفتن
وهب: بخشیدن -1 دادن بدون عوض بخشیدن، بخشش
دادن بدون عوض، بخشیدن، بخشش
گرسنگی، درماندگی