جدول جو
جدول جو

معنی وضوع - جستجوی لغت در جدول جو

وضوع(قَ)
ضعه. خوار ساختن نفس خود را. (منتهی الارب). رجوع به وضع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وضوح
تصویر وضوح
دقیق بودن و مشخص بودن جزئیات هر تصویر که نتیجه دقت زیاد در تراش عدسی، کیفیت خوب فیلم خام و امولسیون و دقیق بودن دانه بندی است
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از وضوح
تصویر وضوح
آشکار بودن، پیدایی، روشن شدن امر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موضوع
تصویر موضوع
مطلبی که دربارۀ آن بحث می شود، سوژه، گذارده شده، نهاده شده، ساخته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولوع
تصویر ولوع
بسیار آزمند، حریص و شیفته، (مصدر) آزمند شدن، حریص شدن به چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
افتادن، فرود آمدن، قرار گرفتن، واقع شدن، در علوم ادبی مکتبی در شعر فارسی قرن دهم که ویژگی عمدۀ آن بیان واقعیت و پرهیز از اغراق های شاعرانه بود، واسوخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خضوع
تصویر خضوع
فروتنی و تواضع کردن، تواضع، فروتنی، در تصوف فروتنی و تذلل در پیشگاه جبروت الهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وضیع
تصویر وضیع
دنی، فرومایه، پست، ناکس
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
وضع. موضع. نهادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بنهادن. (تاج المصادر بیهقی). و رجوع به وضع و موضع شود، سبک و تیزرو گردیدن شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
آزور آزمند، آز آزمندی آزمند شدن حریص گشتن، آزمندی حرص، بسیارآزمند سخت حریص
فرهنگ لغت هوشیار
(در یکی از فرهنگ ها این واژه را با وعواع برابر دانسته اند که درست نیست) زبان آور سخنگوی، دیده بان، شغال، روباه، کویر آواز سگ و گرگ و شغال ماده
فرهنگ لغت هوشیار
پادیاپی پادیاب پادیابه دست نماز آبدست نماز عید خواهم کرد هان ساقی بیار آبی برای آبدست ما به ابریق قدح شویان (کمال)
فرهنگ لغت هوشیار
آشکارگی آشکاری پیداکی ویناکی پیدایی هویدایی روشن و آشکار گردانیدن، آشکارایی هویدایی
فرهنگ لغت هوشیار
فرو مایه پست، سپرده فرومایه کوچک پست مقابل شریف: مضطرب آشفته خاطر تنگدل اندیشناک هم و ضیع و هم شریف و هم صغیر و هم کبار. (وحشی)
فرهنگ لغت هوشیار
پیش آمدن دست دادن، فرود آمدن، آشکارشدن اتفاق افتادن، فرود آمدن (مرغ از هوا)، بروز ظهور: (بعد از وقوع این قضیه در اندک روزی اسماعیل میرزا تغییر سلوک با او کرده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضوع
تصویر تضوع
دمیدن بوی دادن بوی پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موضوع
تصویر موضوع
وضع، موضع نهادن، بنهادن، مطلبی که درباره آن بحث میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بضوع
تصویر بضوع
ستوهیدن به ستوه آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضوع
تصویر خضوع
فروتن فروتنی کردن، آرمیدن، ساکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضوع
تصویر خضوع
((خُ))
فروتنی کردن، تواضع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وضوح
تصویر وضوح
((وُ))
آشکاری، هویدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وضیع
تصویر وضیع
((وَ))
فرومایه، پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
((وُ))
فرود آمدن، قرار گرفتن، بروز، ظهور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولوع
تصویر ولوع
((وَ))
آزمند، حریص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تضوع
تصویر تضوع
((تَ ضَ وُّ))
دمیدن، بوی پراکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موضوع
تصویر موضوع
((مُ))
نهاده شده، وضع شده، امر مورد بحث، چیزی که درباره آن بحث کنند، جمع موضوعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خضوع
تصویر خضوع
فروتنی، افتادگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وضوح
تصویر وضوح
سرراستی، روشنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از موضوع
تصویر موضوع
باره، پرسمان، زمینه، نهشته، جستار
فرهنگ واژه فارسی سره
سوژه، مبحث، مساله، مشکل، مطلب، محمول، باب، خصوص، فقره، قضیه، نهاده، گذارده، وضع شده، قرارداده شده، ساختگی، مصنوع، مجعول، مکذوب، مبتدا
متضاد: محمول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
Incidence, Occurrence
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وضوح
تصویر وضوح
Clarity, Definiteness, Distinctness, Explicitness, Obviousness, Vividness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
incidência, ocorrência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وضوح
تصویر وضوح
clareza, obviedade, vivacidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وقوع
تصویر وقوع
incidencia, ocurrencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی