- وضاح
- سپید رنگ، زیبا روی، خندان خنده رو، روز بسیار واضح بسیار آشکار، مرد سپید و نیکو روی و خوش آب ورنگ
معنی وضاح - جستجوی لغت در جدول جو
- وضاح ((وَ ضّ))
- تابان، نکو رو، سفیدرو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Clearness
clareza
claridad
jasność
ясность
ясність
helderheid
Klarheit
clarté
chiarezza
स्पष्टता
স্পষ্টতা
açıklık
בהירות
kejelasan
ความชัดเจน
وضاحةٌ
وضاحت
چیزهای خالص و تمام عیار
دقیق بودن و مشخص بودن جزئیات هر تصویر که نتیجه دقت زیاد در تراش عدسی، کیفیت خوب فیلم خام و امولسیون و دقیق بودن دانه بندی است
سرراستی، روشنی
روشن، آشکار، هویدا
آشکار بودن، پیدایی، روشن شدن امر
هویدا، پیدا، ظاهر، آشکار، نمایان، پدیدار
حمایل، پارچۀ رنگین و مرصع که به شانه و پهلو حمایل می کردند
جمع فضیحه، زنان ولگسار (هرزه خرج)، رسوایی رسوا کننده
پیدا و آشکار، روشن و هویدا، ظاهر، بارز
بی شرم: زن یا مرد، سم سخت