طریقه و مسلکی که پیروان آن به احتراز از خواهش های نفسانی و اعراض از ماسوی اللّه دلالت می شوند. اهل تصوف برای رسیدن به حقیقت باید ریاضت هایی تحمل کنند و مراحلی به نام مراحل سلوک را بپیمایند و پیر یا مرشد آنان را در پیمودن این مراحل مدد می کند، پشمینه پوش شدن، صوفی شدن
طریقه و مسلکی که پیروان آن به احتراز از خواهش های نفسانی و اعراض از ماسوی اللّه دلالت می شوند. اهل تصوف برای رسیدن به حقیقت باید ریاضت هایی تحمل کنند و مراحلی به نام مراحل سلوک را بپیمایند و پیر یا مرشد آنان را در پیمودن این مراحل مدد می کند، پشمینه پوش شدن، صوفی شدن
مضطرب و پریشان شدن. (اقرب الموارد). طپیدن و بی آرام گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، به رفتار وجف رفتن شتر. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به وجف و وجیف شود
مضطرب و پریشان شدن. (اقرب الموارد). طپیدن و بی آرام گشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، به رفتار وجف رفتن شتر. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به وجف و وجیف شود
سخت وزیدن باد. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی) (دهار). باد سخت جستن. (تاج المصادر بیهقی). سخت جستن باد. (المصادر زوزنی). سخت شدن باد. (از اقرب الموارد) ، کسب کردن جهت عیال، بردن و هلاک کردن جنگ گروهی را، بشتافتن و سرعت نمودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عصف. و رجوع به عصف شود
سخت وزیدن باد. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن جرجانی) (دهار). باد سخت جستن. (تاج المصادر بیهقی). سخت جستن باد. (المصادر زوزنی). سخت شدن باد. (از اقرب الموارد) ، کسب کردن جهت عیال، بردن و هلاک کردن جنگ گروهی را، بشتافتن و سرعت نمودن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عَصف. و رجوع به عصف شود
به مذهب صوفیه درآمدن مرد. (ناظم الاطباء). صوفی شدن مرد. (از اقرب الموارد) ، خوی صوفیه گرفتن و متصوف شدن. (از اقرب الموارد) ، پشمینه پوشیدن. مأخوذ از صوف بالضم که بمعنی پشم و نوعی از پشمینه و به اصطلاح از خواهش نفسانی پاک شدن و اشیاء عالم را مظهر حق دانستن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نام مذهب طایفه ای از اهل حقیقت که از خواهش های نفسانی پاک شده و اشیای عالم رامظهر حق میدانند و گویند در زمان سابق این طایفه صوف میپوشیدند لهذا کلمه تصوف را بر افعال و اعمال آنان اطلاق نموده اند و یا آنکه آن کلمه میتواند مشتق ازصوف باشد که بمعنی یک سو شدن و رو گردانیدن است چه آنان از ماسوی اﷲ یک سو شده و رو گردانیده اند. (ناظم الاطباء). رجوع به صوفیه شود: یکی را از مشایخ پرسیدند که حقیقت تصوف چیست ؟ گفت پیش از این طایفه ای بودند در جهان بصورت پراکنده و بمعنی جمع و امروزطایفه ای اند بصورت جمع و بمعنی پراکنده. (گلستان). گر دیگر آن نگار قباپوش بگذرد ما نیز جامه های تصوف قبا کنیم. سعدی. او را در زی ّ تصوف ریاستی بتمکین و حکمی به اعلاء علیین راست شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 429). - اهل تصوف، صوفیه. (ناظم الاطباء). - علم تصوف، علمی که در آن بحث میشود از اعراض از ماسوی اﷲ و وصول به حق. (ناظم الاطباء)
به مذهب صوفیه درآمدن مرد. (ناظم الاطباء). صوفی شدن مرد. (از اقرب الموارد) ، خوی صوفیه گرفتن و متصوف شدن. (از اقرب الموارد) ، پشمینه پوشیدن. مأخوذ از صوف بالضم که بمعنی پشم و نوعی از پشمینه و به اصطلاح از خواهش نفسانی پاک شدن و اشیاء عالم را مظهر حق دانستن. (غیاث اللغات) (آنندراج). نام مذهب طایفه ای از اهل حقیقت که از خواهش های نفسانی پاک شده و اشیای عالم رامظهر حق میدانند و گویند در زمان سابق این طایفه صوف میپوشیدند لهذا کلمه تصوف را بر افعال و اعمال آنان اطلاق نموده اند و یا آنکه آن کلمه میتواند مشتق ازصوف باشد که بمعنی یک سو شدن و رو گردانیدن است چه آنان از ماسوی اﷲ یک سو شده و رو گردانیده اند. (ناظم الاطباء). رجوع به صوفیه شود: یکی را از مشایخ پرسیدند که حقیقت تصوف چیست ؟ گفت پیش از این طایفه ای بودند در جهان بصورت پراکنده و بمعنی جمع و امروزطایفه ای اند بصورت جمع و بمعنی پراکنده. (گلستان). گر دیگر آن نگار قباپوش بگذرد ما نیز جامه های تصوف قبا کنیم. سعدی. او را در زی ّ تصوف ریاستی بتمکین و حکمی به اعلاء علیین راست شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 429). - اهل تصوف، صوفیه. (ناظم الاطباء). - علم تصوف، علمی که در آن بحث میشود از اعراض از ماسوی اﷲ و وصول به حق. (ناظم الاطباء)
شتر ماده ای که بعد مدت حمل بیک ماه زاید یعنی سیزده ماه، جزور، شتر ماده ای که بعد از مدت حمل بدو ماه زاید بمعنی چهارده ماه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، ماده شتری که ماه نهم بچه اندازد. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
شتر ماده ای که بعد مدت حمل بیک ماه زاید یعنی سیزده ماه، جزور، شتر ماده ای که بعد از مدت حمل بدو ماه زاید بمعنی چهارده ماه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، ماده شتری که ماه نهم بچه اندازد. (از تاج العروس) (از اقرب الموارد)
آگاهی، ایستیدگی، پی بردن -1 ایستادن، آگاه شدن، ایست توقف: (و ایستادن در موقف وقوف طاعت توقفی نماید عنان یکران دولت بر آن سمت معطوف فرماییم)، آگاهی اطلاع. یا اهل وقوف. بااطلاع و تجربه
آگاهی، ایستیدگی، پی بردن -1 ایستادن، آگاه شدن، ایست توقف: (و ایستادن در موقف وقوف طاعت توقفی نماید عنان یکران دولت بر آن سمت معطوف فرماییم)، آگاهی اطلاع. یا اهل وقوف. بااطلاع و تجربه