جدول جو
جدول جو

معنی وصایت - جستجوی لغت در جدول جو

وصایت
عملی که شخص به واسطۀ آن برای انجام اموری پس از مرگش سفارش می کند
تصویری از وصایت
تصویر وصایت
فرهنگ فارسی عمید
وصایت
(وَ / وِ یَ)
وصایه. پند و اندرز و نصیحت، فرموده و فرمان و وصیت. (ناظم الاطباء) : در اثنای وصایت پسر خویش مهدی را میگفت. (کلیله و دمنه). در مواسات و مراعات اوقاف اقوات او وصایت فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی).
- وصایت کردن، وصیت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وصایت
عمل وصی کردن: ویک نفس بمنزله وصایت است، نصیحت، وصیت سفارش
تصویری از وصایت
تصویر وصایت
فرهنگ لغت هوشیار
وصایت
((وَ یا وِ یَ))
پند، نصیحت
تصویری از وصایت
تصویر وصایت
فرهنگ فارسی معین
وصایت
سرپرستی، قیمومت، کفالت، ولایت، سفارش، وصیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولایت
تصویر ولایت
زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وصایا
تصویر وصایا
وصیت ها، پندها، اندرزها، سفارش ها، در فقه و حقوق دستورهایی که کسی پیش از مردن به وصی خود می دهد که بعد از مرگ او اجرا کند، جمع واژۀ وصیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
نگه داری، حفظ و صیانت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشایت
تصویر وشایت
سخن چینی کردن، نمامی، سخن چینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وصایا
تصویر وصایا
جمع وصیه، اندرز ها سفارش ها خواستگویه ها جمع وصیت و وصایت
فرهنگ لغت هوشیار
حکومت کردن، دست یافتن تصرف کردن، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود: ولایت کیلان و ولایت مازندران، سرزمین خطه: (ورایت نصرت شمارازکلاردشت نهضت نموده بعداز چندکوچ به ولایت لاررسید)، شهر بلده، کشور مملکت: (گفتی کزجمله ولایت روس بود شهری بنیکوی چو عروس) (هفت پیکر)، جمع ولایات، (دراصطلاح نویسندگان شبه قاره هند) ایران: (رسمی است که قلندران و عاشق پیشگاه ولایت بر سینه داغ کنند)، شهر و مولد و موطن هرکس (غیراز پایتخت) : (من آمده ام تهران زمستان را کار کنم و تابستان بروم ولایت)، توضیح ولایت و ولایت هر دو بمعانی یکدیگر آمده اند. یا ولایت قالوابلی. ولایت ایمان که ارواح مومنان در آن باخدای تعالی عهد بستند ببندگی. توضیح اشاره به آیه 171 ازسوره 7 (اعراف) : (واذاخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم واشهدهم علی انفسهم الست بربکم ک قالوا بلی شهدنا ان تقولوا یوم القیمه اناکنا عن هذافاعلین) -1 حکومت کردن، تسلط داشتن، حکومت امارت: (ابونصر... برملک واقف بود... وقانون ولایت از اواستکشاف واستنطاق مینمود)، تسلط، مجموعه شهرهایی که تحت نظر والی اداره میشود، سرزمین خطه، مقام ول که پس ازمقام نبی (نبوت) قراردارد. یا شاه ولایت. لقب علی علیه السلام بن ابی طالب، جمع ولایات. یا ولایت عهد. شغل ومقام ولی عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصایه
تصویر وصایه
وصایت در فارسی جایستایی، خواستگفت اندرز سفارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
نگاهداشتن محافظت کردن، نگاهداشت محافظت نگهبانی: (سگ گرگین این دربه زشیران همه عالم که لاف عشق حق دارد و او داند و قایتها) (دیوان کبیر)، هرچه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
((وِ یَ))
فرمانروایی، پادشاهی، حکومت کردن، تسلط داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
((وَ یَ))
بخش هایی از یک کشور که یک نفر والی بر آن ها فرمانروایی کند، شهرستان، جمع ولایات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وقایت
تصویر وقایت
((و یا وَ یَ))
محافظت، نگهبانی، هر چه بدان چیزی را نگاه دارند و پناه دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وصایا
تصویر وصایا
((وَ))
جمع وصیت، پندها، اندرزها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشایت
تصویر وشایت
((و یَ))
سخن چینی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
فرمانروایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
Guardianship, Lordship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutelle, seigneurie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
utawala
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
후견 , 영주
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
vasiyet, efendilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
অভিভাবকত্ব , সাম্রাজ্য
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
अभिभावकत्व , अधिकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutela, signoria
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
opieka, panowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
Vormundschaft, Herrschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
voogdij, heerschappij
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
опіка , владарювання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
опека , владение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutela, señorío
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
tutela, senhorio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ولایت
تصویر ولایت
监护 , 领主权
دیکشنری فارسی به چینی