جدول جو
جدول جو

معنی وصایا - جستجوی لغت در جدول جو

وصایا
وصیت ها، پندها، اندرزها، سفارش ها، در فقه و حقوق دستورهایی که کسی پیش از مردن به وصی خود می دهد که بعد از مرگ او اجرا کند، جمع واژۀ وصیت
تصویری از وصایا
تصویر وصایا
فرهنگ فارسی عمید
وصایا
(وَ)
جمع واژۀ وصیه. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ وصیت. (دهار) (آنندراج) (غیاث اللغات). اندرزها و پندها و وصیتها. (ناظم الاطباء) : و او را (نوشیروان) خود تصنیفها و وصایاست. (ابن البلخی)، جمع واژۀ وصایه. (ناظم الاطباء). رجوع به وصایه شود
لغت نامه دهخدا
وصایا
جمع وصیه، اندرز ها سفارش ها خواستگویه ها جمع وصیت و وصایت
تصویری از وصایا
تصویر وصایا
فرهنگ لغت هوشیار
وصایا
((وَ))
جمع وصیت، پندها، اندرزها
تصویری از وصایا
تصویر وصایا
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وایا
تصویر وایا
بایسته، ضروری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وصایت
تصویر وصایت
عملی که شخص به واسطۀ آن برای انجام اموری پس از مرگش سفارش می کند
فرهنگ فارسی عمید
(حِ بِ دَ رُ وَ)
بخشی از علم حساب در نزد مسلمانان بوده که از جبر و مقابلت سرچشمه گرفته است، و آن برای وصیت نامه هائی که در اجرای آن مجریان به دور برخورد میکردند و حل آن متعسر بود بکار برده میشد. چلبی در کشف الظنون چهار کتاب در این موضوع به ابوحنیفه دینوری احمد بن داود (281 هجری قمری) و احمد بن محمد کرابیسی و ابوکامل شجاع بن اسلم و حجاج بن یوسف بن مطر نسبت داده است
لغت نامه دهخدا
(وَ)
جمع واژۀ ولیّه، و آن توشه ای است که زن جهت مهمانی فرودآینده مهیا کند. (از منتهی الارب) ، پشماگند یا آنچه زیر پشماگند گسترند. (اقرب الموارد) (آنندراج). رجوع به ولیه شود
لغت نامه دهخدا
مراد و مقصد و حاجت و ضروری، (برهان)، بایسته، دروا، دربایست، محتاج الیه، وایه، بایا، نیازی، (یادداشت مرحوم دهخدا) :
گاه و بیگاه راعی جودت
زایران را روا کند وایا،
شهاب الدین (از سروری)،
ملک را ز حرزی که وایا بود
نکوتر دعای رعایا بود،
امیرخسرو (از سروری)،
رشته ای زآن نمط که وایا بود
خود به خانه درش مهیا بود،
امیرخسرو (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 411)،
، گشاده، (برهان)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ یَ)
وصایه. پند و اندرز و نصیحت، فرموده و فرمان و وصیت. (ناظم الاطباء) : در اثنای وصایت پسر خویش مهدی را میگفت. (کلیله و دمنه). در مواسات و مراعات اوقاف اقوات او وصایت فرمود. (ترجمه تاریخ یمینی).
- وصایت کردن، وصیت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وُ یَ)
اسم است وصیت را. (منتهی الارب). وصی گردانیدگی و عمل وصی گردانیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به وصیت شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
جمع واژۀ اوقیه و وقیه. (از منتهی الارب). رجوع به وقیه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
آفریدگان و خلق اﷲ. (آنندراج). مخلوقات و آنچه خدای تعالی آفریده است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
جمع واژۀ قصیه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از وصایت
تصویر وصایت
عمل وصی کردن: ویک نفس بمنزله وصایت است، نصیحت، وصیت سفارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وایا
تصویر وایا
ضرورت، حاجت، مراد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصایه
تصویر وصایه
وصایت در فارسی جایستایی، خواستگفت اندرز سفارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وصایت
تصویر وصایت
((وَ یا وِ یَ))
پند، نصیحت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وایا
تصویر وایا
بایا، بایسته، ضروری
فرهنگ فارسی معین
سرپرستی، قیمومت، کفالت، ولایت، سفارش، وصیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد