جدول جو
جدول جو

معنی وشی - جستجوی لغت در جدول جو

وشی
نقش و نگار جامه، جامۀ نقش و نگاردار، پرند، جوهر شمشیر، دیبا و اطلس، پارچۀ ابریشمی لطیف رنگین، برای مثال درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی / جهان گویی همه پر وشی و پر پرنیانستی (فرخی - ۴۰۳)
تصویری از وشی
تصویر وشی
فرهنگ فارسی عمید
وشی
نگار جامه، جامه نگارین نگارینه نقش و رنگار پارچه از هر رنگ، جوهر شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
وشی
((وَ))
خوبی، خوشی
تصویری از وشی
تصویر وشی
فرهنگ فارسی معین
وشی
دیبا، پارچه ابریشمی لطیف و رنگین، سرخ
تصویری از وشی
تصویر وشی
فرهنگ فارسی معین
وشی
نگار و نقش جامه از هر رنگ، جوهر شمشیر، جمع وشاء
تصویری از وشی
تصویر وشی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وشیج
تصویر وشیج
درختی با شاخه های راست و محکم که از آن نیزه درست می کردند، لیمودارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشیگ
تصویر وشیگ
لیمودارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشیج
تصویر وشیج
پارسی تازی گشته وشیگ لیمو دارو درخت نیزه، خویشاوندی لیمودارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوشی
تصویر بوشی
ناکس فرومایه درویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوشی
تصویر حوشی
شب بیم زای، سخن شگفت، مردمگریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشی
تصویر خوشی
شادی، فرح، سرور، نشاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توشی
تصویر توشی
ضیافتی که در آن هر کس طعامی با خود آورد و با هم تناول کنند دانگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشی
تصویر خوشی
خوش بودن، خوبی، شادی، شادمانی، مقابل ناخوشی، سلامتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشی
تصویر توشی
نوعی ضیافت که در آن هرکس هر طعامی دارد بیاورد و با هم بخورند، نوعی ضیافت که هر کسی سهم خود را بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توشی
تصویر توشی
مهمانی که در آن هر کس خوراک خود را با خود بیاورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جوشی
تصویر جوشی
عصبانی، کسی که زود خشمگین می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوشی
تصویر خوشی
نیکی، خوبی، شادمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
جوشن: (تیر را از وشینه بگذاری همچو خیاط سوزن از وشنی) (مرزبان پارسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشی وار
تصویر وشی وار
سرخ رنگ: (روی وشی وار کن به وشی ساغر باغ نگه کن چگونه وشی واراست) (خسروی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
((وَ نِ))
جوشن، زره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشینه
تصویر وشینه
جوشن، زره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشی
تصویر مشی
(پسرانه)
نام نخستین مرد در فرهنگ ایران باستان، برابر با آدم در اسطوره های سامی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وشن
تصویر وشن
(دخترانه)
خوب است (نگارش کردی: وهشهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وخشی
تصویر وخشی
روحانی، ایرمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آشی
تصویر آشی
نام پدر داوود پیغمبر (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحشی
تصویر وحشی
بیابانی، دد، ددمنش، درنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رشی
تصویر رشی
جمع رشوه، بلکفت ها بدکندها پارک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حشی
تصویر حشی
اندرونه، گیاه خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشی
تصویر خشی
ترسیدن، هراسان
فرهنگ لغت هوشیار
پستانداری از راسته جوندگان که خاص نواحی گرم و معتدل آسیا و افریفا و اروپاست. این جانور نسبتا قوی و جثه اش تقریبا باندازه روباه و دارای تیرهای نوک تیز و بالنسبه طویلی است که سطح پشت وی را فرا گرفته خار پشت تیر انداز
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به شش. یا حبابچه های شش. کوچکترین تقسیمات شش که تعداد آنها در حدود 2 میلیون می باشد و نایژکهای انتهایی به آن ها ختم می شود. قطر هر حبابچه ریوی در حدود 4، 1 میلیمتر است و جدار آن چین خورده است و خانه های شش را تشکیل می دهد کیسه های هوایی. یا خانه های ششی. چین خوردگی های دیواره حبابچه های ریوی حفره های ریوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوی
تصویر شوی
شوینده، بشورنده، شستن، شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشم
تصویر وشم
بخار، برای مثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم)
خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشی
تصویر مشی
راه رفتن، رفتار، روش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشی
تصویر تشی
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی
سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
فرهنگ فارسی عمید