سرخی و حمرت. (ناظم الاطباء). مؤلف در یادداشتی آرند: لغت نامۀ اسدی کلمه وشی را فارسی گمان برده و گوید وشی سرخ بود. (فرهنگ اسدی) (صحاح الفرس). لیکن با مراجعه به اغلب فرهنگهای معتبر، روشن شد که این کلمه فارسی نیست و چنین معنائی ندارد بلکه کلمه ای عربی است و معنی آن نگارین و به نگار است: روی وشی وار کن به وشّی ساغر باغ نگه کن چگونه وشّی وار است. خسروی (از فرهنگ اسدی). - وشی پوش،: و عرصۀ میدان کین... چون روی لاله ستان وشی پوش گشت. (تاج المآثر). تن نیلگونش وشی پوش گشت چو کوهی بیفتاد و بیهوش گشت. اسدی. - وشی رز، رنگرزی که به رنگ وشی و نگارین جامه را رنگ کند: شد از بیم رخها به رنگ رزان سر تیغ چون دست وشی رزان. اسدی