جدول جو
جدول جو

معنی وشوعات - جستجوی لغت در جدول جو

وشوعات
(وَ)
جمع واژۀ وشوع. داروهای دردهان ریختنی. (منتهی الارب). رجوع به وشوع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ویوات
تصویر ویوات
(دخترانه)
گل بنفشه
فرهنگ نامهای ایرانی
(ضِ)
جمع واژۀ واضعه. رجوع به واضعه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ جِ)
جمع واژۀ وجعه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). رجوع به وجعه شود، جمع واژۀ وجع. (منتهی الارب). رجوع به وجع شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
جمع واژۀ ودعه و آن شبه سپید است که از دریا برآرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به ودع و ودعه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سوزشهای دل در دوستی کسی. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
رشوات. جمع واژۀ رشوه. (ناظم الاطباء). رجوع به رشوات و رشوه و رشوه و رشوه شود
لغت نامه دهخدا
(رِ شَ)
رشوات. جمع واژۀ رشوه. (ناظم الاطباء). و رجوع به رشوات. و رشوه و رشوه و رشوه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشوع. ج، شوع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به اشوع شود
لغت نامه دهخدا
کلمه عبری است بمعنی روباه و نام شخص اشیری بود، (اول تواریخ 7:36)، رجوع به شوعال در قاموس کتاب مقدس شود،
- زمین شوعال، مقاطعه ای است که یکی از طوایف مخربۀ فلسطینیان مخماس در آنجا شدند و چندان از بیت ایل دور نبود و دور نیست که مقصود اراضی شعلیم باشد، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
لات شول، شلات، شلاته، لات شل، گل و لات کاریزها، در اصطلاح مقنی ها ظاهراً آب به گل بسیار آلوده، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(قَ شَ)
جمع واژۀ قشوه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به قشوه شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
جمع واژۀ وشایه. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وشایه شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وصول. (المنجد). رجوع به وصول شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ واقعه: درویش از این واقعات خسته خاطر همی بود. (گلستان). رجوع به واقعه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
جمع واژۀ موضوعه. نهاده ها. (یادداشت مؤلف) ، جمع واژۀ موضوع. (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به موضوعه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رجوع. (فرهنگ فارسی معین) : ادارۀ رجوعات تجارتی و محاکمات. (مرآت البلدان ج 1 ضمیمۀ 18). رجوع به رجوع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ شَوْ وَ)
جمع واژۀ مشوش: بعدالیوم مواد مشوشات خواطر به سبب اصلاح ذات البین و وفاق جانبین منحسم. (جهانگشای جوینی). و رجوع به مشوش شود
لغت نامه دهخدا
(طُ)
طلوعات بر هر نوع ریش اطلاق شود خواه دارای خشک ریشه باشد یا نه و ازجملۀ طلوعات میتوان دبیله و حمره و نمله را نام برد. (از تذکرۀ ضریر انطاکی ص 156)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وجوه. در تداول آنچه از مال زکوه و خمس و رد مظالم به مجتهدین خاصه با علم آنان برند و او آن را به مستحقین قسمت کند و آن را وجوهات بریه نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وَ / وُ)
جمع واژۀ وجور. (بحر الجواهر). رجوع به وجور شود
لغت نامه دهخدا
الوف الوف الوف الوف در مراتب شانزده گانه عدد نزد فیثاغوریین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا از رسائل اخوان الصفا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اشعات
تصویر اشعات
جمع اشعه، جمع شعاع، پرتوها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واوات
تصویر واوات
جمع و او: (... در صحیح لغت دری آن واوات ملفوظ نیست)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجوعات
تصویر رجوعات
جمع رجوع: (اداره رجوعات تجارتی و محاکمات)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وجود. یا وجودات امکانی (امکاینه)، ممکنات است. یا وجود خاصه. موجودات ممکنه اند که هریک درحد وجودی خود دارای خواص و آثار مخصوص اند حقایق عالم همه وجودات خاصه اند و ذات احدیت وجود مطلق است و بالاخره وجودات خاصه عبارت از وجودات مضافه اند که از جهت انتساب بوجود عام قیومی نمودشده اند. یا وجودات فاقر الذات. موجودات ممکنه. یاوجودات مضافه. وجودات خاصه
فرهنگ لغت هوشیار
پولها، جمع وجوه، جمع در جمع وجه، آنچه بابت خمس و زکات در اختیار علمای روحانی قرار داده میشود، شهر واها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع واضعه، نهندگان سازندگان در فارسی باغ ها زنان تباهکار در تازی جمع واضعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واقعات
تصویر واقعات
جمع واقعه، رخداد ها، رویداد ها، پیشامدها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع موضوعه (موضوع)، کسوری که بابت پرداخت مزد ماموران محلی نظیر کدخدا و پاکار و دشتبان بمجموع محصول (قبل از تقسیم بین مالک و زارع) تعلق میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهوعات
تصویر تهوعات
جمع تهوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوعات
تصویر تنوعات
جمع تنوع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقعات
تصویر وقعات
((وَ قَ))
جمع وقعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجوهات
تصویر وجوهات
((وُ))
جمع وجوه، پول ها، آن چه بابت خمس و زکات در اختیار علمای روحانی قرار داده می شود
فرهنگ فارسی معین
مباحث، مطالب، مقولات، موضوع ها، قضایا، محمولات
فرهنگ واژه مترادف متضاد