گوشوار. نام زیوری که در گوش کنند. (غیاث). زیوری که در گوش آویزند و آن را به تازی قرط خوانندو ستاره و برق از تشبیهات او است. (آنندراج). گوشوار. (شعوری ج 2 ورق 327). داچک. (برهان قاطع). حادور. خربصیص. خلد. (منتهی الارب). خلده. (منتهی الارب) (از المنجد). رعثه و رعثه. شنتره و شنتره. شنف. (منتهی الارب). قرط. (دهار). معقب. نطفه. نطفه. (منتهی الارب). بعضی از انواع گوشواره به اصطلاح زرگران بدین قرار است: خوشه انگوری، زنگی، سیب گلابی، گویی، آویز سبز، تخته ای، خوشه مروارید، چسبان یاقوتی، جناغی، پیاله ای، هشت چنگ، دورچنگ، لوزی، مهری، ماری، بازوپیچ، دو نگینه، سه نگینه و گویی ملیله. (فرهنگ نظام). پیشینیان را عادت بر این بود که گوشواره در گوشهای خود بیاویزند باید دانست که این عادت انحصار به زنها نداشت و گوشواره و سایر زینتها در نزد اسماعیلیان بسیار بود. (قاموس کتاب مقدس) : باشد ستاره در شب تاریک رهنما شد زیر زلف رهزن من گوشواره اش. صائب (از آنندراج). قربان آن بناگوش و آن برق گوشواره با هم چه خوش نماید این صبح و آن ستاره. کلیم (از آنندراج). - گوشوارۀ فلک، ماه نو. (برهان) (رشیدی) (مجموعۀ مترادفات ص 373). رجوع به گوشوار فلک در ذیل گوشوار شود. - امثال: گوش باشد گوشواره بسیار است. (امثال و حکم ج 3 ص 1331). گوشواره عزیز است گوش عزیزتر است. (امثال و حکم ج 3 ص 1333). ، به اصطلاح اهل دفتر، وسط عرض ورق دفتر است که عقد میزان آنجا نویسند. (غیاث). به اصطلاح میرزایان دفتر وسط عرض فرد دفتر که عقد میزان در آن نویسند. (فرهنگ نظام). به اصطلاح سیاق، آنجای از وسط فرد که عقد میزان در آنجا نویسند، خلاصۀ حساب، مجموع و حاصل، مقدار زیاد. (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح شعرا مطلع که بعد مقطع آرند. (غیاث) (از آنندراج). پس گوشواره مطلع دوم باشد. (چراغ هدایت) : طغرا در آخر غزل آورد مطلعی کان گوشواره طرز سخن دانی منست. طغرا (از فرهنگ نظام). در این غزل چو به از گوشواره بیتی نیست من از نیابت طغرا گهر نثارکنم. ملاطغرا (از آنندراج) (چراغ هدایت). ، دوچوب از تخت که تختها بر آن به میخها محکم کنند چنانکه گویند گوشوارۀ عرش. (فرهنگ چراغ هدایت). ، در اصطلاح بنائی بمعنی گوشوار است. رجوع به گوشوار شود، قسمی گل زمینی. (یادداشت مؤلف). شاید همان گوشوارک باشد، رجوع به همین کلمه شود، مروارید بزرگی که در صدف جز آن یک نباشد. (ناظم الاطباء) ، پارچۀ منقش و زردوزی که به طور زینت بر کنار عمامه قرار می دهند، آنکه گوش دختر را سوراخ می کند، خلوت. (ناظم الاطباء)
گوشوار. نام زیوری که در گوش کنند. (غیاث). زیوری که در گوش آویزند و آن را به تازی قرط خوانندو ستاره و برق از تشبیهات او است. (آنندراج). گوشوار. (شعوری ج 2 ورق 327). داچک. (برهان قاطع). حادور. خَربَصیص. خُلد. (منتهی الارب). خَلَده. (منتهی الارب) (از المنجد). رَعثَه و رَعَثَه. شُنتُره و شَنتَره. شَنف. (منتهی الارب). قرط. (دهار). مِعقَب. نَطَفه. نُطَفَه. (منتهی الارب). بعضی از انواع گوشواره به اصطلاح زرگران بدین قرار است: خوشه انگوری، زنگی، سیب گلابی، گویی، آویز سبز، تخته ای، خوشه مروارید، چسبان یاقوتی، جناغی، پیاله ای، هشت چنگ، دورچنگ، لوزی، مهری، ماری، بازوپیچ، دو نگینه، سه نگینه و گویی ملیله. (فرهنگ نظام). پیشینیان را عادت بر این بود که گوشواره در گوشهای خود بیاویزند باید دانست که این عادت انحصار به زنها نداشت و گوشواره و سایر زینتها در نزد اسماعیلیان بسیار بود. (قاموس کتاب مقدس) : باشد ستاره در شب تاریک رهنما شد زیر زلف رهزن من گوشواره اش. صائب (از آنندراج). قربان آن بناگوش و آن برق گوشواره با هم چه خوش نماید این صبح و آن ستاره. کلیم (از آنندراج). - گوشوارۀ فلک، ماه نو. (برهان) (رشیدی) (مجموعۀ مترادفات ص 373). رجوع به گوشوار فلک در ذیل گوشوار شود. - امثال: گوش باشد گوشواره بسیار است. (امثال و حکم ج 3 ص 1331). گوشواره عزیز است گوش عزیزتر است. (امثال و حکم ج 3 ص 1333). ، به اصطلاح اهل دفتر، وسط عرض ورق دفتر است که عقد میزان آنجا نویسند. (غیاث). به اصطلاح میرزایان دفتر وسط عرض فرد دفتر که عقد میزان در آن نویسند. (فرهنگ نظام). به اصطلاح سیاق، آنجای از وسط فرد که عقد میزان در آنجا نویسند، خلاصۀ حساب، مجموع و حاصل، مقدار زیاد. (ناظم الاطباء) ، به اصطلاح شعرا مطلع که بعد مقطع آرند. (غیاث) (از آنندراج). پس گوشواره مطلع دوم باشد. (چراغ هدایت) : طغرا در آخر غزل آورد مطلعی کان گوشواره طرز سخن دانی منست. طغرا (از فرهنگ نظام). در این غزل چو به از گوشواره بیتی نیست من از نیابت طغرا گهر نثارکنم. ملاطغرا (از آنندراج) (چراغ هدایت). ، دوچوب از تخت که تختها بر آن به میخها محکم کنند چنانکه گویند گوشوارۀ عرش. (فرهنگ چراغ هدایت). ، در اصطلاح بنائی بمعنی گوشوار است. رجوع به گوشوار شود، قسمی گل زمینی. (یادداشت مؤلف). شاید همان گوشوارک باشد، رجوع به همین کلمه شود، مروارید بزرگی که در صدف جز آن یک نباشد. (ناظم الاطباء) ، پارچۀ منقش و زردوزی که به طور زینت بر کنار عمامه قرار می دهند، آنکه گوش دختر را سوراخ می کند، خلوت. (ناظم الاطباء)
بر وزن انگاره، بالاخانه و حجره را گویند که بر بالای حجرۀ دیگر سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کرسی وتخت پادشاه و نشیمن و اورنگ پادشاهی. (ناظم الاطباء) ، غرفه و چارطاق. (آنندراج) (برهان)
بر وزن انگاره، بالاخانه و حجره را گویند که بر بالای حجرۀ دیگر سازند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کرسی وتخت پادشاه و نشیمن و اورنگ پادشاهی. (ناظم الاطباء) ، غرفه و چارطاق. (آنندراج) (برهان)
بمعنی غرواشه که لیف شویمالان و جولاهگان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). غرواش. غرواشه. (برهان قاطع). رجوع به غرواش و غرواشه شود: آنگه که بود ساده زنخ توختم بسیش و اکنون که کرد ریشی چون غورواشه ای. سوزنی
بمعنی غرواشه که لیف شویمالان و جولاهگان باشد. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا). غرواش. غرواشه. (برهان قاطع). رجوع به غرواش و غرواشه شود: آنگه که بود ساده زنخ توختم بسیش و اکنون که کرد ریشی چون غورواشه ای. سوزنی
دهی است از دهستان بالا خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در جنوب باختری آمل، کوهستانی و سردسیر و دارای 240 تن سکنه و راه مالرو است. زمستان اهالی بحدود تسکاینی و کاسمده و اسکومحله و میخدان و چندر می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان بالا خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در جنوب باختری آمل، کوهستانی و سردسیر و دارای 240 تن سکنه و راه مالرو است. زمستان اهالی بحدود تسکاینی و کاسمده و اسکومحله و میخدان و چندر می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لیف جولاهگان. (برهان قاطع). گیاهی است که جولاهان از او مالا (ماله) کنند و دسته بندند و کفشگران نیز. (فرهنگ اسدی نخجوانی). گیاهی باشد که جولاهگان و کفشگران آن را به لیف کنند و دسته و دسته بندند و بر روی چیزی مالند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). گیاهی باشد که جولاهان دسته بندند و بر جامه مالند. (صحاح الفرس) : چو غرواشه ریشی به سرخی و چندان که ده ماله از ده یکش بست شاید. لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی). من زنم بیشتر ز بیم پشه کون پیلان ز بیم غرواشه. ؟ غرواش. غورواش. غورواشه. (برهان قاطع). غرواس. ماله. مرشّه. صیصه. (منتهی الارب). ممسحه. (دهار). برس. رجوع به غرواش شود، سبط. (مهذب الاسماء) ، قهر و غضب و خشم. غرواش. (برهان قاطع). رجوع به غرواش شود
لیف جولاهگان. (برهان قاطع). گیاهی است که جولاهان از او مالا (ماله) کنند و دسته بندند و کفشگران نیز. (فرهنگ اسدی نخجوانی). گیاهی باشد که جولاهگان و کفشگران آن را به لیف کنند و دسته و دسته بندند و بر روی چیزی مالند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی). گیاهی باشد که جولاهان دسته بندند و بر جامه مالند. (صحاح الفرس) : چو غرواشه ریشی به سرخی و چندان که ده ماله از ده یکش بست شاید. لبیبی (از فرهنگ اسدی نخجوانی). من زنم بیشتر ز بیم پشه کون پیلان ز بیم غرواشه. ؟ غرواش. غورواش. غورواشه. (برهان قاطع). غرواس. ماله. مِرَشَّه. صیصه. (منتهی الارب). ممسحه. (دهار). برس. رجوع به غرواش شود، سَبَط. (مهذب الاسماء) ، قهر و غضب و خشم. غرواش. (برهان قاطع). رجوع به غرواش شود
سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردم سبک. (مهذب الاسماء) ، شترمرغ سبک تیزرو. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). صفت برای مردم و شتر و شترمرغ:رجل وشواش. نعامه و ناقه وشواشه. (اقرب الموارد)
سبک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مردم سبک. (مهذب الاسماء) ، شترمرغ سبک تیزرو. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). صفت برای مردم و شتر و شترمرغ:رجل وشواش. نعامه و ناقه وشواشه. (اقرب الموارد)
مطلعی که پس از مقطع آرند مطلع دوم: طغرا در آخر غزل آورد مطلعی کان گوشواره طرز سخن دانی من است. (طغرا)، دفتر وسط عرض فرد دفتر که عقد میزان در آن نویسند، خلاصه حساب، مروارید بزرگی که در صدف جز آن یک نباشد، پارچه منقش و زر دوزی که برای زینت کنار عمامه قرار دهند
مطلعی که پس از مقطع آرند مطلع دوم: طغرا در آخر غزل آورد مطلعی کان گوشواره طرز سخن دانی من است. (طغرا)، دفتر وسط عرض فرد دفتر که عقد میزان در آن نویسند، خلاصه حساب، مروارید بزرگی که در صدف جز آن یک نباشد، پارچه منقش و زر دوزی که برای زینت کنار عمامه قرار دهند
برباره: لنبوئنهم من الجنه غرفا: بخدای که فرود آریم ایشانرا دربهشت درکاخهایی که آن بنلدترین خانه هاباشد واگربه ثاخوانی لنبوینهم بخدای که همیشه بداریم ایشانرا در ورواره های بهشت و ورواره را مخصوص کرد که ازخانه ها آن خوشترباشد
برباره: لنبوئنهم من الجنه غرفا: بخدای که فرود آریم ایشانرا دربهشت درکاخهایی که آن بنلدترین خانه هاباشد واگربه ثاخوانی لنبوینهم بخدای که همیشه بداریم ایشانرا در ورواره های بهشت و ورواره را مخصوص کرد که ازخانه ها آن خوشترباشد
لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند، غرواس، غورواشی، غرواش، زنجبیل شامی
لیف شوی مالان و جولاهگان و کفشدوزان و آن گیاهی است که مانند جاروب بندند و بدان آب و آهار و شوربا بر جامه ای که بافند پاشند، غرواس، غورواشی، غرواش، زنجبیل شامی
گوشواره نیز از زینت های خاص زنان است و داشتن آن در خواب برای مردان شایسته و خوب نیست. پس تعبیری که برای گوشواره نوشته می شود خاص زنان است. اگر زنی در خواب بیند گوشواره ای دارد که به گوشش برازنده می نماید و خودش نیز از آن خوشش می آید خوب است چرا که خواب او می گوید در خانواده و نزد شوهرش عزت و احترام خواهد یافت. اگر زنی در خواب بیند که گوشواره لنگه به لنگه به گوشش آویخته مرتکب عمل خلافی می شود که او را سرزنش و شماتت می کنند. اگر مردی بیند که همسرش گوشواره لنگه به لنگه به گوش دارد از جانب زن خود نافرمانی می بیند و او را طلاق می دهد. اگر مردی در خواب بیند گوشواره طلا برای همسر خویش خریده و به خانه آورده تا به او هدیه کند از همان زن صاحب دختر می شود. اگر در خواب بیند گوشواره گران بهائی برای همسرش خریده که طلا نیست اما گران بهاست صاحب پسر می شود. زیرا گوشواره به این ترتیب فرزند است که آویزه گوش والدین می شود و طلائی آن دختر است. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـ دیدن گوشواره در خواب، نشانه آن است که خبرهایی مطلوب در انتظار شماست و شغلی خوب بدست خواهید آورد. ۲ـ دیدن گوشواره شکسته در خواب، نشانه بیان حرفهای پوچ و بیهوده بر علیه شماست . دیدن گوشواره در خواب، چهاروجه است. اول: فزونی جمال. دوم: آموختن علم. سوم: جاه و بزرگی. چهارم: غم و اندوه. اگر مردی درخواب بیند زن او دو حلقه در گوش داشت یکی از زر و دیگری از سیم، دلیل است زن را طلاق دهد و بیرون کند.
گوشواره نیز از زینت های خاص زنان است و داشتن آن در خواب برای مردان شایسته و خوب نیست. پس تعبیری که برای گوشواره نوشته می شود خاص زنان است. اگر زنی در خواب بیند گوشواره ای دارد که به گوشش برازنده می نماید و خودش نیز از آن خوشش می آید خوب است چرا که خواب او می گوید در خانواده و نزد شوهرش عزت و احترام خواهد یافت. اگر زنی در خواب بیند که گوشواره لنگه به لنگه به گوشش آویخته مرتکب عمل خلافی می شود که او را سرزنش و شماتت می کنند. اگر مردی بیند که همسرش گوشواره لنگه به لنگه به گوش دارد از جانب زن خود نافرمانی می بیند و او را طلاق می دهد. اگر مردی در خواب بیند گوشواره طلا برای همسر خویش خریده و به خانه آورده تا به او هدیه کند از همان زن صاحب دختر می شود. اگر در خواب بیند گوشواره گران بهائی برای همسرش خریده که طلا نیست اما گران بهاست صاحب پسر می شود. زیرا گوشواره به این ترتیب فرزند است که آویزه گوش والدین می شود و طلائی آن دختر است. منوچهر مطیعی تهرانی ۱ـ دیدن گوشواره در خواب، نشانه آن است که خبرهایی مطلوب در انتظار شماست و شغلی خوب بدست خواهید آورد. ۲ـ دیدن گوشواره شکسته در خواب، نشانه بیان حرفهای پوچ و بیهوده بر علیه شماست . دیدن گوشواره در خواب، چهاروجه است. اول: فزونی جمال. دوم: آموختن علم. سوم: جاه و بزرگی. چهارم: غم و اندوه. اگر مردی درخواب بیند زن او دو حلقه در گوش داشت یکی از زر و دیگری از سیم، دلیل است زن را طلاق دهد و بیرون کند.