جدول جو
جدول جو

معنی وشج - جستجوی لغت در جدول جو

وشج
(وُ)
معرب وشک است که صمغ نبات بدران باشد، و بدران گیاهی است مانند ترب. (برهان) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
وشج
(فَ رَ سَ)
به هم درشدن. (تاج المصادر بیهقی). در هم پیچیده شدن شاخه های درخت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در هم پیوستن خویشی و قرابت دو کس با هم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وشج
پارسی تازی گشته وسک از گیاهان
تصویری از وشج
تصویر وشج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وشن
تصویر وشن
(دخترانه)
خوب است (نگارش کردی: وهشهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وشق
تصویر وشق
پستانداری از خانوادۀ گربه با پوست نرم و سیاه، رودک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واج
تصویر واج
کوچکترین جزء زبان که باعث تمایز معنی می شود، کلمه، دعایی که زردشتیان در سر خوان طعام می خوانند، زمزمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ونج
تصویر ونج
گنجشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، مرگو، چکوک، چغک، مرکو، چتوک، بنجشک، عصفور برای مثال شکار باز، خرچال و کلنگ است / شکار واشه، ونج است و کبوتر (عنصری - ۳۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشیج
تصویر وشیج
درختی با شاخه های راست و محکم که از آن نیزه درست می کردند، لیمودارو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشی
تصویر وشی
نقش و نگار جامه، جامۀ نقش و نگاردار، پرند، جوهر شمشیر، دیبا و اطلس، پارچۀ ابریشمی لطیف رنگین، برای مثال درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی / جهان گویی همه پر وشی و پر پرنیانستی (فرخی - ۴۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشم
تصویر وشم
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمانه، کرک، ورتیج، بدبده، سلویٰ، سمان، کراک برای مثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشن
تصویر وشن
آلوده، آنکه یا آنچه به چیزی پاک یا ناپاک آغشته شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشک
تصویر وشک
صمغ، شیرۀ خشک شدۀ درخت، صمغی تلخ مزه شبیه کندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ودج
تصویر ودج
شاهرگ گردن که هنگام غضب متورم می گردد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشم
تصویر وشم
بخار، برای مثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم)
خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورج
تصویر ورج
ارزش، ارج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشا
تصویر وشا
سخن چین، دروغگو، نگارینه فروش، اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشب
تصویر وشب
گیاه، رنگه واش در انگلیسی
فرهنگ لغت هوشیار
وداج: رگ گردن رگ خشم رگ گردن که هنگام غضب برجسته نماید وداج، جمع (عربی) اوداج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولج
تصویر ولج
بلدرچین کرک: (پخته بسی مرغ بهر گونه طرز ازولج و تیهو و دارج و چرز) (امیرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشع
تصویر وشع
شکوفه گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
درخشش آتش افروختگی، تابش خور، گرمی آتش گرمی خور: از دور وهجان: روز داغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونج
تصویر ونج
پارسی تازی گشته ونه (گونه ای عود که با آن نوازندگی کنند) گنجشک: (شکار باز خرچال و کلنگ است شکار باشه ونج است و کبوتر) (عنصری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشز
تصویر وشز
پناه مردم، سختی زندگی، شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجش
تصویر وجش
دلهره، آواز پنهان
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی رودک جانوری از تیره سیاهگوش واژه وشق در تازی نیز آمده یکی ازگونه های سیاه گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشل
تصویر وشل
آب کم تراو تراب، اشک کم، اشک بسیار از واژگان دو پهلو، ترس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشم
تصویر وشم
داغ خجک (خال) بلدرچین کرک: (درجنب علو همتت چرخ ماننده وشم بیش چرغ است) (ابوسلیک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشن
تصویر وشن
آلوده
فرهنگ لغت هوشیار
نگار جامه، جامه نگارین نگارینه نقش و رنگار پارچه از هر رنگ، جوهر شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشیج
تصویر وشیج
پارسی تازی گشته وشیگ لیمو دارو درخت نیزه، خویشاوندی لیمودارو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشج
تصویر نشج
آبراهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشج
تصویر اشج
اشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واج
تصویر واج
گیج، حیران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واج
تصویر واج
گفتار، کلام، سخن، واچ، دعا و وردی که زرتشتیان هنگام مراسم مذهبی می خوانند، واژ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واج
تصویر واج
هجا، حرف
فرهنگ واژه فارسی سره