به هم درشدن. (تاج المصادر بیهقی). در هم پیچیده شدن شاخه های درخت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در هم پیوستن خویشی و قرابت دو کس با هم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
به هم درشدن. (تاج المصادر بیهقی). در هم پیچیده شدن شاخه های درخت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، در هم پیوستن خویشی و قرابت دو کس با هم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
گنجشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، مرگو، چکوک، چغک، مرکو، چتوک، بنجشک، عصفور برای مثال شکار باز، خرچال و کلنگ است / شکار واشه، ونج است و کبوتر (عنصری - ۳۳۲)
گُنجِشک، پرندۀ کوچک خاکی رنگ وحلال گوشت از دستۀ سبکبالان، مَرگو، چَکوک، چُغُک، مُرکو، چُتوک، بِنجِشک، عُصفور برای مِثال شکار باز، خرچال و کلنگ است / شکار واشه، ونج است و کبوتر (عنصری - ۳۳۲)
نقش و نگار جامه، جامۀ نقش و نگاردار، پرند، جوهر شمشیر، دیبا و اطلس، پارچۀ ابریشمی لطیف رنگین، برای مثال درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی / جهان گویی همه پر وشی و پر پرنیانستی (فرخی - ۴۰۳)
نقش و نگار جامه، جامۀ نقش و نگاردار، پرند، جوهر شمشیر، دیبا و اطلس، پارچۀ ابریشمی لطیف رنگین، برای مِثال درخت سیب را گویی ز دیبا طیلسانستی / جهان گویی همه پُر وشی و پر پرنیانستی (فرخی - ۴۰۳)
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمانه، کرک، ورتیج، بدبده، سلویٰ، سمان، کراک برای مثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
بِلدِرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سَمانِه، کَرَک، وَرتیج، بَدبَدِه، سَلویٰ، سَمان، کَراک برای مِثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
بخار، برای مثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم) خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
بخار، برای مِثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم) خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کَبودی