- وشاح
- حمایل، پارچۀ رنگین و مرصع که به شانه و پهلو حمایل می کردند
معنی وشاح - جستجوی لغت در جدول جو
- وشاح
- شمشیر، کمان دو شاویز بر دوشه دوالی پهن ومرصع بجواهر رنگارنگ که زنان آنرا از دوش تا بهنگام اندازند و یا دو رشته منظوم از مروارید و جواهر رنگارنگ که آنها را بر یکدیگر پیچیده حمایل کنند: (تاقلاده جید وجود اهل زمان و تمیمه و شاح عروسان دوران گردد) (وشاح انعام ایشان متحلی - بدان مقرون گردانیده شد)
- وشاح ((و یا وُ))
- حمایل، پارچه رنگین و زینت شده ای که به شانه و پهلو حمایل کنند، شمشیر، کمان، جمع وشائح
- وشاح
- شمشیر، کمان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شمشیر
گردن آویز
گشاد، گشاده میان، بدون سدره و کستی
غلام نوجوان، هر یک از خدمۀ پادشاه یا بزرگان
واشی ها، سخن چین ها، نمام ها، جمع واژۀ واشی
داغ پهلو داغی که بر پهلوی ستوران نهند
بی شرم: زن یا مرد، سم سخت
سپید رنگ، زیبا روی، خندان خنده رو، روز بسیار واضح بسیار آشکار، مرد سپید و نیکو روی و خوش آب ورنگ
تک (سرعت)
سپری شونده، رونده، سیر اندک اوشاق ترکی نوکر زاور پیشیار، نو باوه، برده زاد غلام بچه: (بگویند تا هر روزی از هر وشاق بدان عدد بخدمت آیند، نوکر غلام (نماند از و شاقان گردن فراز کسی در قفای ملک جز ایاز) (سعدی)، پسر ساده رو و زیبا. یا وشاق چمن. گل نو نشانده: (زین پس و شاقان چمن نو خط شوند غمزه زن طوق خط و چاه ذقن پر مشک سارا داشته) (خاقانی)، خاصه شاه خاصگی. یا وشاق نباتی. نهال تازه: (و در آن صمیم وی که کمر سیم بر میان و شاقان نباتی بسته بودند)
زن پست فرومایه
قبطی تازی گشته آبادک
سخن چین، دروغگو، نگارینه فروش، اشق