چماق. عصا. (ناظم الاطباء). چوب دست. چوب دستی. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) : به وسه سر بکوب حاسد را من بگویم اگر تو را وسه نیست. سوزنی. و به تشدید نیز آمده، قدرت و قوت. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توانائی. (ناظم الاطباء) ، آلت مرد. نره. (فرهنگ فارسی معین) : روز و شبان به گنبد سیمین شان زدیم هر ساعتی ز وسّۀ سیمین یکی ستون. سوزنی
چماق. عصا. (ناظم الاطباء). چوب دست. چوب دستی. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (انجمن آرا) : به وسه سر بکوب حاسد را من بگویم اگر تو را وسه نیست. سوزنی. و به تشدید نیز آمده، قدرت و قوت. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). توانائی. (ناظم الاطباء) ، آلت مرد. نره. (فرهنگ فارسی معین) : روز و شبان به گنبد سیمین شان زدیم هر ساعتی ز وسّۀ سیمین یکی ستون. سوزنی
رنگین کمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، نوشه، تربسه، قزح، ترسه، تربیسه، رخش، کلکم، اغلیسون، سویسه، آژفنداک، آلیسا، سدکیس، سرویسه، تویه، آزفنداک، توبه، سرگیس، درونه، نوس، تیراژه، شدکیس، کرکم، ایرسا، قوس و قزح، سرکیس، تیراژی، آدینده، آفنداک برای مثال از باد کشت بینی چون آب موج موج / وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگ رنگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷)
رَنگین کَمان، کمانی مرکب از هفت رنگ که از تجزیۀ نور خورشید در قطرات باران ایجاد می شود، نوشَه، تَربَسِه، قُزَح، تُرسِه، تربیسِه، رَخش، کَلکَم، اِغلیسون، سَویسِه، آژفَنداک، آلیسا، سَدکیس، سَرویسِه، تویِه، آزفَنداک، توبِه، سَرگیس، دُرونِه، نوس، تیراژِه، شَدکیس، کَرکَم، ایرسا، قُوس و قَزَح، سِرکیس، تیراژی، آدیندِه، آفَنداک برای مِثال از باد کشت بینی چون آب موج موج / وز نوسه ابر بینی چون جزع رنگ رنگ (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۷)
توسکا، درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسا
توسکا، درختی جنگلی با برگ های پهن و پوست تنۀ خاکستری رنگ که داخل آن سرخ رنگ است و دارای تانن و مادۀ ملونی به رنگ سرخ می باشد و در دباغی و رنگرزی به کار می رود، در جنگل های شمال ایران و جاهای مرطوب می روید، نوعی از آن به صورت درختچه است و در اغلب نواحی شمالی ایران و جاهای مرطوب و کنار رودخانه ها می روید، توسا
نیرنگ و حقه، خدشه، شائبۀ ریا و نیرنگ و دروغ بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، پیتک، پت، بیب، بیو سوسه آمدن: دربارۀ کسی یا کاری چیزی گفتن که باعث اشکال و زحمت شود
نیرنگ و حقه، خدشه، شائبۀ ریا و نیرنگ و دروغ بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، پیتَک، پِت، بیب، بیوْ سوسِه آمدن: دربارۀ کسی یا کاری چیزی گفتن که باعث اشکال و زحمت شود
مرکب از: بوس + ه (پسوند سازندۀ اسم) قبله. ماچ. (حاشیۀ برهان چ معین). عملی که حاصل می گردد از انطباق لبها به روی صورت یا دست کسی از روی محبت و یا احترام. و یا انطباق لبها به روی یک چیز مقدس و محترمی مانند قرآن و جز آن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). بوس معرب آن. و سیراب تر، شکرآمیز، گلوسوز، جان پرور، بجا، تشنه لب، بکر، سرجوش از صفات، متاع، نم، خیر، شر، نیشکر، قند مکرر، ثمر، حلوا، می، نقل، شراب، شربت، ابریشم، روزی، خراج، گوهر، سیلی، مرکز، مهر، دزد، و گل از تشبیهات او است. (آنندراج) : با دوسه بوسه رها کن این دل از گرم و خباک تا بمنت احسان باشد احسن اﷲ جزاک. رودکی. کار بوسه چو آب خوردن شور بخوری بیش تشنه تر گردی. رودکی. بوسۀ یک مهه گردآمده بودم بر دوست نیمه ای داد و همی خواهم یک نیم دگر. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 150). بوسه و نظرت حلال باشد باری حجت دارم به این سخن ز وچرگر. زینبی (از لغت فرس اسدی ص 162). وصال تو تا باشدم میهمانی سزد کز تو یابم سه بوسه نهاری. خفاف (از لغت فرس اسدی ص 518). زو بوسه نیابی اگر او را بزنی کارد هر چند تو با کارد بوی آن تن تنها. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 526). بدین مشتی خیال فکرت انگیز بساط بوسه را کردم شکرریز. نظامی. عاشقان را بوسه از دشنام باشد خشک وتر گوهر سیرآب جای آب نتواند گرفت. صائب. نه بوسه ای نه شکرخنده ای نه پیغامی بهیچ وجه مرا روزی از دهان تو نیست. صائب.
مرکب از: بوس + ه (پسوند سازندۀ اسم) قبله. ماچ. (حاشیۀ برهان چ معین). عملی که حاصل می گردد از انطباق لبها به روی صورت یا دست کسی از روی محبت و یا احترام. و یا انطباق لبها به روی یک چیز مقدس و محترمی مانند قرآن و جز آن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین). بوس معرب آن. و سیراب تر، شکرآمیز، گلوسوز، جان پرور، بجا، تشنه لب، بکر، سرجوش از صفات، متاع، نم، خیر، شر، نیشکر، قند مکرر، ثمر، حلوا، می، نقل، شراب، شربت، ابریشم، روزی، خراج، گوهر، سیلی، مرکز، مهر، دزد، و گل از تشبیهات او است. (آنندراج) : با دوسه بوسه رها کن این دل از گُرم و خباک تا بمنت احسان باشد احسن اﷲ جزاک. رودکی. کار بوسه چو آب خوردن شور بخوری بیش تشنه تر گردی. رودکی. بوسۀ یک مهه گردآمده بودم بر دوست نیمه ای داد و همی خواهم یک نیم دگر. فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 150). بوسه و نظرت حلال باشد باری حجت دارم به این سخن ز وچرگر. زینبی (از لغت فرس اسدی ص 162). وصال تو تا باشدم میهمانی سزد کز تو یابم سه بوسه نهاری. خفاف (از لغت فرس اسدی ص 518). زو بوسه نیابی اگر او را بزنی کارد هر چند تو با کارد بوی آن تن تنها. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 526). بدین مشتی خیال فکرت انگیز بساط بوسه را کردم شکرریز. نظامی. عاشقان را بوسه از دشنام باشد خشک وتر گوهر سیرآب جای آب نتواند گرفت. صائب. نه بوسه ای نه شکرخنده ای نه پیغامی بهیچ وجه مرا روزی از دهان تو نیست. صائب.
صورت که در پالیزها برپای کنند گریختن سباع و وحش را. (یادداشت مؤلف). علامت و صورتی که در فالیزها و کشت زارها نصب کنند تا جانوران از دیدن وی گریزند. (ناظم الاطباء). مترس. لعین. ضبغطری ̍، کخ. مترسک، لاس مست. فحل آمده. (یادداشت مؤلف). - خوسه شدن ماده سگ، به فحل آمدن ماده سگ. صروف. (یادداشت مؤلف)
صورت که در پالیزها برپای کنند گریختن سباع و وحش را. (یادداشت مؤلف). علامت و صورتی که در فالیزها و کشت زارها نصب کنند تا جانوران از دیدن وی گریزند. (ناظم الاطباء). مترس. لعین. ضَبَغْطَری ̍، کخ. مترسک، لاس مست. فحل آمده. (یادداشت مؤلف). - خوسه شدن ماده سگ، به فحل آمدن ماده سگ. صُروف. (یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری واقع است و 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 123 شود
دهی از دهستان پشتکوه سورتیجی است که در بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری واقع است و 135 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رجوع به مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 123 شود
قوس قزح رنگین کمان. توضیح در لغت فرس چاپ هرن ص 44 بیت ذیل از خسروانی آمده: (ازباد روی خوید چو آنست موج موج و زنوس پشت ابر چو چرغست رنگ رنگ) در لغت فرس چاپ اقبال ص 441 همین بیت ذیل (نوسه) بدین صورت آمده: (از باد کشت بینی چون آب موج موج وز نوسه ابر بینی چون جزع (جرغ) رنگ رنگ) رشیدی و برهان (نوس) و (نوسه) هر دو را آورده اند
قوس قزح رنگین کمان. توضیح در لغت فرس چاپ هرن ص 44 بیت ذیل از خسروانی آمده: (ازباد روی خوید چو آنست موج موج و زنوس پشت ابر چو چرغست رنگ رنگ) در لغت فرس چاپ اقبال ص 441 همین بیت ذیل (نوسه) بدین صورت آمده: (از باد کشت بینی چون آب موج موج وز نوسه ابر بینی چون جزع (جرغ) رنگ رنگ) رشیدی و برهان (نوس) و (نوسه) هر دو را آورده اند