بسّد. مرجان. (فرهنگ اسدی) (ناظم الاطباء). مرجان باشد، وآن جوهری است معروف. معدن آن از سه موضع بیرون نیست، اول طونس که شهری است از مغرب بر ساحل دریا و در حوالی آن شهر و ساحل محلی است که مرجان در قعر دریا میروید و غواصان داسها گرفته به قعر فرومیروند و مرجان را بریده می آورند و آن تا در میان دریاست نرم است و چون بیرون می آید منجمد میشود و دیگر موضعی از بلاد فرنگ است و در بنادر هرمز شاخهای سفید و سیاه از دریا میروید، سفید آن به کاری نیاید و سیاه را میتراشندو تسبیح میکنند و در یمن و عربستان آن را مبارک میدانند و نام آن را یسر نهاده اند و در هرمز مرجان سفیدو سیاه میگویند و در ختا مرجان را بر جواهر ترجیح میدهند. (انجمن آرا) (آنندراج). و در کتب طبی نام آن را حجر شجری نویسند، چه آن از دریا مانند درخت میرویدو برزخ است میان نبات و جماد. (برهان) : نگار من به دو رخ آفتاب تابان است لبی چو وسد و دندانکی چو مروارید. اسدی. رجوع به بسد شود
بُسَّد. مرجان. (فرهنگ اسدی) (ناظم الاطباء). مرجان باشد، وآن جوهری است معروف. معدن آن از سه موضع بیرون نیست، اول طونس که شهری است از مغرب بر ساحل دریا و در حوالی آن شهر و ساحل محلی است که مرجان در قعر دریا میروید و غواصان داسها گرفته به قعر فرومیروند و مرجان را بریده می آورند و آن تا در میان دریاست نرم است و چون بیرون می آید منجمد میشود و دیگر موضعی از بلاد فرنگ است و در بنادر هرمز شاخهای سفید و سیاه از دریا میروید، سفید آن به کاری نیاید و سیاه را میتراشندو تسبیح میکنند و در یمن و عربستان آن را مبارک میدانند و نام آن را یسر نهاده اند و در هرمز مرجان سفیدو سیاه میگویند و در ختا مرجان را بر جواهر ترجیح میدهند. (انجمن آرا) (آنندراج). و در کتب طبی نام آن را حجر شجری نویسند، چه آن از دریا مانند درخت میرویدو برزخ است میان نبات و جماد. (برهان) : نگار من به دو رخ آفتاب تابان است لبی چو وسد و دندانکی چو مروارید. اسدی. رجوع به بُسد شود
مقابل بسیار، کم، اندک، مقابل پیدا، گم، برای مثال مراد این شده از یمن دولتت حاصل / امید آن شده چون نام او ز عالم وید (شمس فخری - مجمع الفرس - وید)، گمشده
مقابلِ بسیار، کم، اندک، مقابلِ پیدا، گم، برای مِثال مراد این شده از یمن دولتت حاصل / امید آن شده چون نام او ز عالم وید (شمس فخری - مجمع الفرس - وید)، گمشده
درآمدی که در معامله یا تولید نصیب فرد می شود، مقابل زیان، نفع، فایده ماده ای سفید، جامد، جاذب رطوبت و سوزاننده که در آب با تولید حرارت حل می شود و در بیشتر خواص شبیه پتاس می باشد، سود سوزان جمع واژۀ اسود، سیاه ها
درآمدی که در معامله یا تولید نصیب فرد می شود، مقابلِ زیان، نفع، فایده ماده ای سفید، جامد، جاذب رطوبت و سوزاننده که در آب با تولید حرارت حل می شود و در بیشتر خواص شبیه پتاس می باشد، سود سوزان جمعِ واژۀ اَسوَد، سیاه ها
چیزی را بالش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (از آنندراج). و ساده زیر سرگذاشتن. (از اقرب الموارد). بالین گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب). بالش قرار داده شدن. تکیه کردن و گذاشتن سر خود را بر بالش. (ناظم الاطباء) ، ملازم و به جد شدن به چیزی. (آنندراج) ، خوار کردن و به زیر انداختن، چیزی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
چیزی را بالش کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از زوزنی) (از آنندراج). و ساده زیر سرگذاشتن. (از اقرب الموارد). بالین گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب). بالش قرار داده شدن. تکیه کردن و گذاشتن سر خود را بر بالش. (ناظم الاطباء) ، ملازم و به جد شدن به چیزی. (آنندراج) ، خوار کردن و به زیر انداختن، چیزی را. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
نفع و فایده، حاصل و منفعت اکسیدی که از ترکیب اکسیژن با سودیوم حاصل میشود، جسمی است سفید و جامد و جاذب الرطوبه و محرق که در آب بمقدار زیاد حل میشود و در بیشتر خواص شبیه پتاسیم میباشد و آنرا سودسوزان هم میگویند
نفع و فایده، حاصل و منفعت اکسیدی که از ترکیب اکسیژن با سودیوم حاصل میشود، جسمی است سفید و جامد و جاذب الرطوبه و محرق که در آب بمقدار زیاد حل میشود و در بیشتر خواص شبیه پتاسیم میباشد و آنرا سودسوزان هم میگویند