- وسام
- داغ داغ ستوران، نشان نشان شایستگی
معنی وسام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زیبایی خوبرویی، نشان زیبایی
ملول تر، بستوه آمده تر
خندرو
رسم کننده، نقش کننده و نقاش
تناور و بزرگ
شمشیر بران، تیز
بها و قیمت، بها کردن متاع
نیکوروی، خوبرو، زیبا
رسم کننده، نقاش، نگارنده، پیکرنگار، نقشه کش
هر چیز سبک و کم وزن، مقابل جوهر، در فلسفه عرض، برای مثال جوهر محض الهی نفس اوست / و این جهان یکسر بر آن جوهر ورام (ناصرخسرو - ۳۶۴)
سوراخ های زیر پوست بدن که عرق از آن ها دفع می شود
گله و رمۀ گاو و گوسفند و اسبان و شتران در حال چریدن
بسیار قسمت کننده، بسیار بخش کننده، بسیار بهره دهنده
شمشیر تیز و برّان، شربت الماس، قاضب، غفج، شمشیر آبدار، جوهردار، جراز، صارم، صمصام
فراوان بسیار
حسن، جمال، خوبی صورت
اندک
جمع سم، روزنان سوراخ ها بنموی ها جمع مسم (مسمم) : سوراخها، سوراخهای باریک و ریز که در سراسر پوست بدن وزیر هر بن موی باشد و عرق از آنها بیرون آید جمع مسامات. توضیح بعضی مسام را جمع سم بمعنی سوراخ دانسته اند. یا مسام جسد. سوراخهای بن موی. یا مسام جلد. سوراخهای پوست (بشره) : سیل از اطراف عیون بر طبقات زجاجی افتاده و مسام جلد زمین بمسامیر جلیدی درهم دوخته
جمع نسیم، نرمباد ها بزانه ها روان ها
تک تنها یکه، بی ریشه بی تبار
مخده بالش، بستر خوابگاه، مسند اورنگ (اثری از آثار معالم علم اگر امروز نشان میدهند جر برسده سیادت و وساده حشمت اوصورت پذیرنیست)، جمع وسادات
تازیانه، وسه وسه چوبدستی (عصا)، شمشیر، رسن ریسمان
خوشگل زیبا روی خوب روی زیباچهر، خوش منظر زیبا
شتاب
چیزهای سبک و کم وزن، سهل و آسان