جدول جو
جدول جو

معنی وسادات - جستجوی لغت در جدول جو

وسادات
(وِ)
جمع واژۀ وساده. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وساده شود
لغت نامه دهخدا
وسادات
جمع وساده، پشتی ها، بالیش ها
تصویری از وسادات
تصویر وسادات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسیدات
تصویر آسیدات
(پسرانه)
آسیداد، نام یکی از بزرگان هخامنشی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آسادخت
تصویر آسادخت
(دخترانه)
دختر زیبا، دختر آرام، دختر با وقار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مساوات
تصویر مساوات
با هم برابر بودن، برابری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مهادات
تصویر مهادات
هدیه دادن به یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سالدات
تصویر سالدات
سرباز، به ویژه سرباز روسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفادات
تصویر مفادات
سربها دادن و کسی را آزاد کردن، فدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منادات
تصویر منادات
یکدیگر را خواندن و آواز دادن، با یکدیگر در انجمن نشستن و مشورت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سادات
تصویر سادات
سائدها، اولاد پیغمبر اسلام، جمع واژۀ ساده، جمع الجمع واژۀ سائد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معادات
تصویر معادات
با هم دشمنی کردن، دشمن یکدیگر شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مسافات
تصویر مسافات
جمع واژۀ مسافت، فاصلۀ بین دو مکان
فرهنگ فارسی عمید
جمع سادت (ساده) است که در اصل سیده بود، جمع تکسیر سائد، و سائد بر وزن فاعل بمعنی سید است. پس سادات جمع الجمع سائد باشدنه جمع سید. (غیاث) (آنندراج). مهتران:
که سادات جمع جوانان جنت
نبی گفت هستند شبیر و شبر.
ناصرخسرو (دیوان ص 150).
و اسامی ملوک عصر و سادات زمان بنظم رائع و شعر شائع این جماعت باقی است. (چهار مقاله چ معین ص 51). در جملگی دیار خراسان از اشراف سادات به مکنت و یسار و کثرت عقار... درگذشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 250). احدی از فضلا و سادات نزدیک تر از ایشان [ملاباشی در خدمت پادشاهان نمی نشستند. (تذکره الملوک چ تهران ص 1)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خان میرزا بخش لردگان شهرستان شهرکرد، واقع در 3 هزارگزی شمال لردگان و متصل به راه سادات به لردگان، کوهستانی و هوای آن معتدل است، آب آن از چشمه و محصول آن گندم و جو است، 306 تن سکنه دارد که به زراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
دهی است از دهستان قره باشلو بخش چاپشلو شهرستان دره گز، واقع در 7 هزارگزی شمال باختری قره باشلو، سر راه عمومی کپکان، جلگه ای و سردسیر است، آب آن از قنات و محصول آن غلات است، 130 تن سکنه دارد که بزراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
سلاطین سادات دهلی چهارمین سلسله از پنج سلسلۀ مسلمان قبل از سلطنت مغول در هندوستان، شامل بیست و هفتمین تا سی امین پادشاهان دهلی که از 817 هجری قمری تا حدود 847 هجری قمری (بعداز تلقیه و بیش از لودیان) در هند حکومت کرده اند،
رجوع به ترجمه طبقات سلاطین اسلام ص 265 تا273 شود
سلاطین (سلاطین لحسا را سادات میگفتند. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 110)
لغت نامه دهخدا
تصویری از افادات
تصویر افادات
سودها، جمع فائده، جمع در جمع افاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوالات
تصویر سوالات
جمع سوال، پرسش ها جمع سوال پرسشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعادات
تصویر سعادات
جمع سعادت، ارمگانها روزبهیها جمع سعادت خوشبختیها نیک بختیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تضادات
تصویر تضادات
جمع تضاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسارات
تصویر خسارات
جمع خسارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسادات
تصویر افسادات
جمع افساد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمادات
تصویر جمادات
بر بستگان جمع جماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالدات
تصویر سالدات
سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجدات
تصویر ساجدات
جمع ساجده، نگونیگران مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیادات
تصویر زیادات
جمع زیاده، بسیاران افزون ها جمع زیادت افزونیها بیشیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رعادات
تصویر رعادات
اژدر ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسادست
تصویر بسادست
اعتبار، پول پیشکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسنادات
تصویر اسنادات
جمع اسناد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادات
تصویر سادات
اولاد پیغمبر اسلام (ص)
فرهنگ لغت هوشیار
در برخی واژه نامه ها واردات را رمن وارده دانسته اند وارده خود رمن وارد و مادینه آنست و در تازی واردات به گونه ای رمن (به صیغه جمع) به کار می رود رسیده ها کالاها رسیده، مرز باژها (حقوق گمرکی)، در آمد ها ی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
جمع رساله، پیام ها نامه ها جمع رسالت (رساله) پیامها جمع رساله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سادات
تصویر سادات
جمع ساده، بزرگان، اولاد پیامبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مساوات
تصویر مساوات
برابری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رسالات
تصویر رسالات
ماتیکان ها
فرهنگ واژه فارسی سره
سیدها، سیده ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد