جدول جو
جدول جو

معنی وسائط - جستجوی لغت در جدول جو

وسائط
(وَ ءِ)
وسایط. جمع واژۀ واسطه. به معنی وسیله ها مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
وسائط
وسایط در فارسی، جمع وسیطه، میانجیان جمع وسیطه. توضیح در تداول فارسی جمع (واسطه) گرفته شود، اسبابی که بتعلق کردن آن بمراد رسند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وسائد
تصویر وسائد
وساده ها، بالین ها، پشتی ها، نازبالش ها، جمع واژۀ وساده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بسائط
تصویر بسائط
بسیط ها، ساده ها، بی تکلف ها،، تجربه ناپذیرها، ساده ها، گسترده ها، وسیع ها، پهنه ها، گسترده ها، جمع واژۀ بسیط
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وسایط
تصویر وسایط
واسطه ها، کسانی که دعوا یا اختلاف میان چند نفر را رفع می کند، میانجی ها، شفاعتگرها، دلال ها، علت ها، سبب ها، مرکز ها، جمع واژۀ واسطه
وسیط ها، میانجی ها، کسانی که بین دیگران مقامشان بالاتر است، وسطی ها، میانی ها، جمع واژۀ وسیط
فرهنگ فارسی عمید
(بَ ءِ)
جمع واژۀ بسیط. (غیاث) (آنندراج) (دزی ج 1).
- بسائط اربع، مراد از بسائط اربع عناصر خاک وباد و آتش و آب است. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
وسایل. جمع واژۀ وسیله. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به وسیله شود
لغت نامه دهخدا
(وَ ءِ)
وسد. وساید. جمع واژۀ وساد، به معنی بالین و نازبالش. (منتهی الارب). رجوع به وساد شود، جمع واژۀ وساده. به معنی بالشها. (آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(وَ یِ)
وسائط. جمع واژۀ وسیطه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، در تداول فارسی جمع واسطه گفته می شود. (فرهنگ فارسی معین).
- وسایط نقلیه، هر وسیلۀ موتوری یا غیرموتوری که حمل بار یا انسان کند.
، (اصطلاح صوفیه) اسبابی که به تعلق کردن آن به مراد رسند. (فرهنگ فارسی معین از تاریخ تصوف تألیف غنی ص 657)
لغت نامه دهخدا
جمع بسیط، فراخ ها، یکه ها، یکه داروها گیاهان دارویی جمع بسیط بسیطه. چیزهای مفرد بدون ترکیب: (قدما عناصر اربعه را از بسایط بشمار میاوردند)، ادویه مفرده گیاهان طبی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وسیله اسباب لوازم (و با این وسایل و فضایل درخصم شکنی و دشمن شکنی بر مردان جهان فسوس کردی)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وسیطه. توضیح در تداول فارسی جمع (واسطه) گرفته شود، اسبابی که بتعلق کردن آن بمراد رسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراکم وسائط نقلیه
تصویر تراکم وسائط نقلیه
انبوهی خودرو ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسایط
تصویر وسایط
((وَ یِ))
جمع وسیطه، واسطه ها
فرهنگ فارسی معین
ذرایع، وسایل، وسیله ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد