جدول جو
جدول جو

معنی وزیکول - جستجوی لغت در جدول جو

وزیکول
(وِ)
تاول های ریز جلدی که محتوی ترشحات شفاف و سروزیته میباشد، مانند تاول تب خال در کنار لب. طاول صغار جلد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
وزیکول
فرانسوی توته تاول های ریز جلدی که محتوی ترشحات شفاف و سروزیته میباشد مانند تاول تب خال درکنارلب طاول صغار جلدی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وشکول
تصویر وشکول
چابک و چالاک، کاری، حریص در کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موزیکال
تصویر موزیکال
مربوط به موسیقی، با موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
دهی است به نسف. (از منتهی الارب) (آنندراج). از قراء نسف و نسف نخشب است نزدیک سمرقند. (از معجم البلدان). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
منسوب به موزیک، مربوط به موسیقی، (یادداشت مؤلف)، رجوع به موسیقی و موزیک شود
لغت نامه دهخدا
(زْ / زِ کُ)
شهری است درآلمان شرقی و بر کنار رود مولد که 136000 تن سکنه دارد و در این شهر صنعت نفت و فلزات و نساجی و شیمیایی رایج است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد، در 48 هزارگزی شمال باختری راه فرعی خرم آباد به کوهدشت. سکنۀ آن 240تن و آب آن از چشمه ها و چاه تأمین می شود. محصول آنجا غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
قسمی مشروب الکلی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
درکارو ضروری و مایحتاج. (برهان). کار لازم. امر ضروری
لغت نامه دهخدا
(قِ)
کار خود به دیگری واگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (آنندراج). کار خود به دیگری سپردن و به آن اکتفاء کردن. (اقرب الموارد). کار خود به دیگری سپردن، سست گردیدن دابه. (منتهی الارب). سست گردیدن ستور. (آنندراج) : وکلت الدابه، فترت فی السیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از موزیکال
تصویر موزیکال
مربوط به موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وشکول
تصویر وشکول
مرد جلد و چابک و مجرب درکارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونکول
تصویر ونکول
کار لازم امر ضروری
فرهنگ لغت هوشیار
ساده ترین چند الکلیها است زیرا فقط دارای دو اتم کربن است که هر یکی از آنها دارای یک عامل الکی است. جسمی است شیرین و چون محلولش در آب دیر منجمد میشود دراتومبیل ها بعنوان ضد یخ بکار میرود گلیکول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتیکول
تصویر کتیکول
فرانسوی فسانسنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فومیکول
تصویر فومیکول
فرانسوی کو درست گیاهانی که روی کود می رویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ونکول
تصویر ونکول
((وَ))
کار لازم، امر ضروری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وشکول
تصویر وشکول
((وَ یا وِ))
مرد جلد و چابک و مجرب در کارها، بشکول، بژکول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزیکال
تصویر موزیکال
همراه با نغمه و موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موزیکولوژی
تصویر موزیکولوژی
((کُ لُ))
علم تجزیه و تحلیل ویژگی های انواع موسیقی و بررسی تاریخی آن ها، موسیقی شناسی (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
گوژ پشت، نوعی دشنام و تحقیر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در نواحی کوهستانی نور
فرهنگ گویش مازندرانی
نام روستایی در نور
فرهنگ گویش مازندرانی
شن وماسه
فرهنگ گویش مازندرانی
یک دنده، کله شق، لجوج
فرهنگ گویش مازندرانی