سام ابرص. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کربسه یا جانوری است شبیه کربسه و بدانجهت به این نام خوانده شده که سبک و چست و تیزحرکت است. (منتهی الارب). یکی از گونه های مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). ج، وزغ، اوزاغ، وزغان، وزاغ، ازغان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وزغ شود، نوعی ازچلپاسه است که عقرب را فرومیبرد و گوشت وی زهر قاتل است اگر در میان شراب افتد و بمیرد آن شراب هم زهر قاتل گردد. (برهان) (از ناظم الاطباء). غوک. (غیاث اللغات از جهانگیری). حربا. (غیاث اللغات از منتخب)
سام ابرص. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). کربسه یا جانوری است شبیه کربسه و بدانجهت به این نام خوانده شده که سبک و چست و تیزحرکت است. (منتهی الارب). یکی از گونه های مارمولک. (فرهنگ فارسی معین). ج، وَزَغ، اوزاغ، وِزغان، وِزاغ، اِزغان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به وزغ شود، نوعی ازچلپاسه است که عقرب را فرومیبرد و گوشت وی زهر قاتل است اگر در میان شراب افتد و بمیرد آن شراب هم زهر قاتل گردد. (برهان) (از ناظم الاطباء). غوک. (غیاث اللغات از جهانگیری). حربا. (غیاث اللغات از منتخب)
فصل زمستان را گویند، چه وزمه بادی باشد که در آخر زمستان وزد. (آنندراج). - باد وزمه، بادی که در آخر زمستان وزد. (ناظم الاطباء). - وزمه باد، بادی که در آخر زمستان وزد. (ناظم الاطباء)
فصل زمستان را گویند، چه وزمه بادی باشد که در آخر زمستان وزد. (آنندراج). - باد وزمه، بادی که در آخر زمستان وزد. (ناظم الاطباء). - وزمه باد، بادی که در آخر زمستان وزد. (ناظم الاطباء)
هر سنگ یا فلز که برای سنجیدن به کار است. سنگ وزن. سنگ ترازو. سنگی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند. (ناظم الاطباء). سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند. (فرهنگ فارسی معین) ، ظرف بلوری درجه داری که در آن مایعات را وزن می کنند. (ناظم الاطباء). - وزنه دار، ظرف درجه داری که درآن هر چیز مایعی را به دقت می سنجند. (ناظم الاطباء)
هر سنگ یا فلز که برای سنجیدن به کار است. سنگ وزن. سنگ ترازو. سنگی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند. (ناظم الاطباء). سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند. (فرهنگ فارسی معین) ، ظرف بلوری درجه داری که در آن مایعات را وزن می کنند. (ناظم الاطباء). - وزنه دار، ظرف درجه داری که درآن هر چیز مایعی را به دقت می سنجند. (ناظم الاطباء)
دهی از دهستان قراتورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج واقع در 44 هزارگزی شمال خاور دیواندره و کنار رود خانه ول کشتی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوبات، پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان قراتورۀ بخش دیواندرۀ شهرستان سنندج واقع در 44 هزارگزی شمال خاور دیواندره و کنار رود خانه ول کشتی. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 100 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، حبوبات، پشم. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد. آب آنجا از رود خانه زاب کوچک. محصول عمده آن غلات و توتون و مازوج. صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان باسک بخش سردشت شهرستان مهاباد. آب آنجا از رود خانه زاب کوچک. محصول عمده آن غلات و توتون و مازوج. صنایع دستی آنجا جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)