- وزق (وَ زَ)
ضفدع. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) (برهان) (آنندراج). غوک. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قورباغه. (ناظم الاطباء). وزغ. مؤلف سراج نوشته: وزغ به فتحتین غوک و به قاف که شهرت گرفته لهجۀ عراقیان است و صاحب برهان حرف اصلی پنداشته با آنکه مکرر نوشته که قاف در فارسی نیست. (فرهنگ فارسی معین از فرهنگ نظام ج 5) :
بانگ چنگ آمد و نای جستم از ذوق ز جای
بنگریدم ز سرای همچو ماری وزقو.
سوزنی.
، خولنجان و نی شیرین. (ناظم الاطباء)
بانگ چنگ آمد و نای جستم از ذوق ز جای
بنگریدم ز سرای همچو ماری وزقو.
سوزنی.
، خولنجان و نی شیرین. (ناظم الاطباء)
