- وزغه
- پارسی تازی گشته وزغ در تازی برابر با کرپاسو به کار می برند که گونه ای مار مولک است. یکی ازگونه های مار مولک
معنی وزغه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته گوزغه جوزقه
غلاف پنبه که هنوز پنبه از آن بر نیاورده باشند غوزه پنبه جوزغه
جوزق، غوزه و غلاف پنبه که هنوز پنبۀ آن را درنیاورده باشند، کتو
چلپاسه وزغه مارمولک چوب بندی است که شاخه های مو (رز) را روی آن اندازند. حربه ایست دسته دارکه سر آن بداس ماند دهره
لایستان گلزار
سلاحی سرد شبیه ساطور، دهره
چوب بندی که شاخه های تاک را روی آن می اندازند
اسم مره از نزغ، جمع نزغات
وزنه در فارسی سنگ سنگه سنگی یا فلزی که بدان چیزی را در ترازو می سنجند سنگ، ظرف بلوری درجه داری که مایعات را درآن می سنجند
((وَ نِ))
فرهنگ فارسی معین
سنگ ترازو، صفحه های گرد و گوی های فلزی در ورزش های وزنه برداری و پرتاب وزنه، شخص دارای نفوذ و قدرت، وزنه سیاسی، وزنه اقتصادی
سنگ ترازو، گلولۀ بزرگ فلزی که ورزشکاران در ورزش وزنه پرانی یا وزنه برداری به کار می برند، کنایه از آنکه نفوذ و قدرت دارد
جانوری شبیه چلپاسه
قورباغه، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
لرزش جنبش، ترسو تنبل: مرد، جمع وزغه، از ریشه پارسی کرپاسو ها یکی از گونه های قورباغه که در موقع راه رفتن برخلاف قورباغه نمیجهد بلکه به ترتیب اندامهای حرکتیش را بجلو میبرد. توضیح وزغ با قورباغه معمولی فرق دارد ولی جزو قورباغگان است