جدول جو
جدول جو

معنی ورگشتن - جستجوی لغت در جدول جو

ورگشتن
(فُ تَ نِ شَ تَ)
سرنگون شدن، ویران شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ورگشتن
ویران شدن، سرنگون کردن
تصویری از ورگشتن
تصویر ورگشتن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
برگردیدن، واپس آمدن، بازآمدن
واژگون شدن، سرنگون شدن
فرهنگ فارسی عمید
(فُ تَ دَ)
باز گفتن. گفتن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ جُ تَ)
بازگردیدن. (آنندراج). بازگشتن. مراجعت کردن. برگشتن. انصراف:
رهی کان از شدن باشد نشیبی
چو واگشتی همی باشد فرازی.
ناصرخسرو.
نشاید کردبر بیمار خود زور
که بس بیمار واگشت از لب گور.
نظامی.
به واگشتن توانی زین طرف رست
که کپی هم بدین فن ز آن کشف رست.
نظامی.
چون که واگشتم ز حیرتهای دل
طفل را آنجا ندیدم وای دل.
مولوی.
چون که واگشتم ز پیکار برون
روی آوردم به پیکار درون.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(پَ نِ / نَ دَ)
گشتن. اعراض نمودن. ابانمودن. (آنندراج). برگشتن. (ناظم الاطباء) : جمله مردان که به بدایت قدم او رسند همه درگردند و فروشوند و نمانند. (تذکرهالاولیاء عطار) ، بسوی دیگر گردیدن. غلطیدن بسوی دیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا). ازولال. زوال. (منتهی الارب) : دحض، زیغ، درگشتن آفتاب. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) ، پائین آمدن. نزول کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ ضَ)
برگردیدن. رجعت کردن. (ناظم الاطباء). مقابل رفتن. (فرهنگ فارسی معین). بازگشتن. واگشتن. مراجعت کردن. عودت کردن. عود کردن. بازآمدن. بازپس آمدن. (یادداشت مؤلف). رجوع. عودت. احریراف. اًزدهاف. اًصماء. اصطبان. انحیاز. انصبان. تولّی. تهلیل. طواف. عود. نزوان. نکص. نکوص:
ز نزدیک دانا چو برگشت شاه
حکیمان برفتند با او براه.
فردوسی.
بدانگه که برگشت افراسیاب
ز پیکار رستم دلی پرشتاب.
فردوسی.
بدین گیتی اندر بود خشم شاه
به برگشتن آتش بود جایگاه.
فردوسی.
کنون تا کرا بردهد روزگار
که پیروز برگردد از کارزار.
فردوسی.
برادرش را گفت پس پهلوان
که برگرد ای گرد روشن روان.
فردوسی.
فلاطوس برگشت و آمد براه
بر حجرۀ وامق نیکخواه.
عنصری.
چو انجامیده شد گفتار رامین
چو باد از پیش او برگشت آذین.
(ویس و رامین).
خورشید فاطمی شد و باقوت
برگشت و از نشیب به بالا شد.
ناصرخسرو.
مرا سیلاب محنت دربدر کرد
تو رخت خویشتن برگیر و برگرد.
نظامی.
تا تو برگشتی نیامد هیچ خلقم در نظر
کز خیالت شحنه ای بر خاطرم بگماشتی.
سعدی.
ز کوی میکده برگشته ام ز راه خطا
مرا دگر ز کرم با ره صواب انداز.
حافظ.
کجا نومید آهم از در تأثیر برگردد
ندارد بر قفا رو گر سر این تیر برگردد.
محمداسحاق شوکت (از آنندراج).
انجاء، برگشتن میغ. (تاج المصادر بیهقی). انکساد، برگشتن گوسپندان بسوی گوسپندان. تهقّع، برگشتن از بیماری. فی ّ، برگشتن سایه از مغرب به مشرق. (از منتهی الارب).
- برگشتن سال، به پایان آمدن حرکت انتقالی زمین و حرکت انتقالی دیگر آغاز شدن. تحویل. (از یادداشت دهخدا). حول. (از دهار).
- برگشتن سر، دوار داشتن. چرخ خوردن سر. (از یادداشت دهخدا).
- برگشتن شید، زوال. (یادداشت دهخدا) :
بدان داوری هیچ نگشاد لب
ز برگشتن شید تا نیم شب.
فردوسی.
- به گرد کار برگشتن، سنجیدن آن. اندیشیدن درباره آن:
چندان که به گرد کار برگشت
اقرارش ازین قرار بگذشت.
نظامی.
، تالاب و استخر و چشمۀ آب. (برهان). گوی باشد بزرگ حوض مانند که آب باران در آن جمع شود و آنرا تالاب خوانند. (آنندراج) :
چون تن خود به برم پاک بشست
از مسامش تمام لؤلؤ رست.
شهید بلخی.
طریقهاش چو برم آبهای سیل از گل
نباتهاش چو دندانهای اره ز خار.
فرخی.
، مرغ، که سبزه کنار جوی باشد. (برهان) ، یک قسم مرغ آبی. (ناظم الاطباء) ، انتظار. (برهان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بورگشتن
تصویر بورگشتن
بور شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
برگردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگشتن
تصویر واگشتن
بازگشتن مراجعت کردن: (از من و تو هر که بدان درگذشت هیچکسی بی غرضی وانگشت) (مخزن الاسرار بنقل دکتر شهابی. (نظامی ص 137)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورگفتن
تصویر ورگفتن
باز گفتن مجددا گفتن، گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
((~. گَ تَ))
رجعت کردن، منصرف شدن، تغییر یافتن، واژگون شدن
فرهنگ فارسی معین
بازآمدن، رجعت کردن، مراجعت کردن، سرنگون شدن، واژگون شدن، منصرف شدن، مرتدشدن، تغییر یافتن، تغییر کردن، ارتداد، انصراف
متضاد: رفتن، عازم شدن، تغییر جهت دادن، عدول کردن 01 نامساعد شدن، برگشت خوردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
يعود
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
Recoil, Revert, Undo
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
reculer, revenir, annuler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
geri çekilmek, geri dönmek, geri almak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
отскочить , возвращаться , отменять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
zurückziehen, zurückkehren, rückgängig machen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
відскочити , повертатися , скасувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
پیچھے ہٹنا , واپس آنا , پلٹنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
পিছিয়ে যাওয়া , ফিরে আসা , প্রত্যাহার করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
kurudi nyuma, kurejea, kubadilisha
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
后退 , 恢复 , 撤销
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
recuar, reverter, desfazer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
反動する , 戻る , 元に戻す
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
לסגת , לחזור , לבטל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
पीछे हटना , लौटना , पलटना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
mundur, kembali, membatalkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
ถอย , กลับมา , ยกเลิก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
terugtrekken, terugkeren, ongedaan maken
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
cofnąć, wracać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
retroceder, revertir, deshacer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
indietreggiare, tornare, annullare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از برگشتن
تصویر برگشتن
물러나다 , 돌아가다 , 되돌리다
دیکشنری فارسی به کره ای