جدول جو
جدول جو

معنی ورکلا - جستجوی لغت در جدول جو

ورکلا
از توابع میان دورود ساری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ورجلا
تصویر ورجلا
جهش، داد و فریاد و جنجال
ورجلا زدن: داد و فریاد و جنجال راه انداختن، جهیدن و بیرون جستن از دام، برای مثال خواست نیفتاده به دام بلا / خیزد و زآن ورطه زند ورجلا (ایرج میرزا - ۱۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وکلا
تصویر وکلا
وکیل ها، کسانی که به او اعتماد کنند و کاری را به او بسپارند، کسانی که از طرف کس دیگر برای انجام دادن کاری تعیین شود، گماشته ها، نماینده ها، در علوم سیاسی نماینده هایی از طرف یک حزب یا جمعی از مردم برای اجرای امری انتخاب می شوند، جمع واژۀ وکیل
فرهنگ فارسی عمید
(وَ کَ تَ)
دهی است از دهستان کتول بخش علی آباد شهرستان گرگان واقع در 6 هزارگزی شمال علی آباد. هوای آن معتدل و دارای 290 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول آن برنج، غلات، توتون سیگار و شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی زنان کرباس و شال بافی. است زیارتگاهی نیز دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به سفرنامۀ استرآباد رابینو شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان بالاتجن بخش مرکزی شهرستان شاهی و 100 تن سکنه دارد. آبش از نهر حبیب الله از رود خانه تالار، محصولش برنج و غلات و محصولات صیفی و مختصری ابریشم، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دِ وَ کَ)
دهی از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. سکنه آن 320 تن. آب آن ازرود خانه بابل و چاه و محصول آن برنج، صیفی، پنبه، غلات و حبوبات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وُ کَ)
وکلاء. رجوع به وکلاء شود
لغت نامه دهخدا
(گَ کَ)
دهی است از دهستان کلارستاق، جزء قسمت بیرون بشم است. (ترجمه سفرنامۀ مازندران و استراباد رابینو ص 145)
لغت نامه دهخدا
(وَ جَ)
دست به ورجلا گذاشتن، داد و فریاد راه انداختن. جار و جنجال ایجاد کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ کَ)
بر وزن کربلا به لغت زند و پازند استخوان را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دِ وَ کَ)
دهی از دهستان ساس کلام بخش مرکزی شهرستان بابل. سکنه آن 285 تن. آب آن از رود خانه کاری و محصول آن برنج، غلات، پنبه، صیفی و حبوبات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(کو کِ)
دهی از دهستان آتابای که در بخش مرکزی گنبدقابوس واقع است و 235 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وکلا
تصویر وکلا
وکلا در فارسی (وتک: وکیل) نمایندگان کار گزارن جمع وکیل، جمع وکیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورگلا
تصویر ورگلا
فرانسوی هسر (هسر یخ زده یخ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورجلا
تصویر ورجلا
دست به ورجلاگذاشتن، دادوفریادراه انداختن جارو جنجال ایجاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وکلا
تصویر وکلا
((وُ کَ))
جمع وکیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورجلا
تصویر ورجلا
((وَ جَ))
دست به ورجلا گذاشتن، داد و فریاد راه انداختن، جار و جنجال ایجاد کردن
فرهنگ فارسی معین
نام دهکده ای در کوهستان نور
فرهنگ گویش مازندرانی
زاغ نوک زرد
فرهنگ گویش مازندرانی
بره ی یک ساله
فرهنگ گویش مازندرانی
سبزه قبا
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزار جریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی از دهستان عشرستاق هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
کلاغ
فرهنگ گویش مازندرانی