به مرگ ناگهانی از دنیا رفتن، جوان مرگ شدن، بیشتر دربارۀ کودکان استعمال می شودبه مرگ ناگهانی از دنیا رفتن، جوان مرگ شدن، بیشتر دربارۀ کودکان استعمال می شود
دچار مرگ ناگهانی شدن بطور نا منتظرمردن، توضیح این مصدر بیشتر درباه کودکان و گاه درباره جوانان جوانمرگ شده استعمال میشوددچار مرگ ناگهانی شدن بطور نا منتظرمردن، توضیح این مصدر بیشتر درباه کودکان و گاه درباره جوانان جوانمرگ شده استعمال میشود
دچار مرگ ناگهانی شده، نوعی نفرین که مادرها به هنگام خشم به فرزندان خود می گوینددچار مرگ ناگهانی شده، نوعی نفرین که مادرها به هنگام خشم به فرزندان خود می گویند
ویژگی کودکی که دچار مرگ ناگهانی شده. در خطاب به کودکی که همه را آزار می دهد یا نفرینی دربارۀ فرد جوان به کار می رودویژگی کودکی که دچار مرگ ناگهانی شده. در خطاب به کودکی که همه را آزار می دهد یا نفرینی دربارۀ فردِ جوان به کار می رود
دچار مرگ ناگهانی شده، نوعی دشنام و نفرین است که بیشتر زنان و مادران بکودکان خود دهند و آرزوی مرگ ناگهانی ایشانرا (البته بزبان) کننددچار مرگ ناگهانی شده، نوعی دشنام و نفرین است که بیشتر زنان و مادران بکودکان خود دهند و آرزوی مرگ ناگهانی ایشانرا (البته بزبان) کنند
با بلاهای عشق ورزش کن، خویشتن را بلند ارزش کن، (اوحدی)، اجراکردن تمرینهی بدنی بمنظور تکیمل قوای جسمی و روحی بطور مرتب. ورزید ورزد خواهد ورزید بورز ورزنده ورزا ورزیده (ورزش) کارکردن، پیاپی انجام دادن: بیا با مامورز این کینه زاری که حق صحبت دیرینه داری. (حافظ)، ممارست کردن، کوشیدن، حاصل کردن اندوختن، زراعت کردنبا بلاهای عشق ورزش کن، خویشتن را بلند ارزش کن، (اوحدی)، اجراکردن تمرینهی بدنی بمنظور تکیمل قوای جسمی و روحی بطور مرتب. ورزید ورزد خواهد ورزید بورز ورزنده ورزا ورزیده (ورزش) کارکردن، پیاپی انجام دادن: بیا با مامورز این کینه زاری که حق صحبت دیرینه داری. (حافظ)، ممارست کردن، کوشیدن، حاصل کردن اندوختن، زراعت کردن
انجام دادن، کردن پسوند متصل به واژه به معنای داشتن و مانند ان مثلاً کینه ورزیدن، عشق ورزیدن به کار بستن، کسب کردن، به دست آوردن پرداختن و مشغول شدن به کاری، به کار گرفتن، به کار بستن، برای مثال سخن های من چون شنودی بورز / مگر بازدانی زناارز ارز (فردوسی - ۶/۲۳۰)، کشت و زرع کردن کوشش کردن، سعی کردنانجام دادن، کردن پسوند متصل به واژه به معنای داشتن و مانند ان مثلاً کینه ورزیدن، عشق ورزیدن به کار بستن، کسب کردن، به دست آوردن پرداختن و مشغول شدن به کاری، به کار گرفتن، به کار بستن، برای مِثال سخن های من چون شنودی بورز / مگر بازدانی زناارز ارز (فردوسی - ۶/۲۳۰)، کشت و زرع کردن کوشش کردن، سعی کردن
پرواز کردن، بال و پر زدن پرندگان در هوا، جهیدن، جستن از جا به طور ناگهانی، بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین و آمونیاکپرواز کردن، بال و پر زدن پرندگان در هوا، جهیدن، جستن از جا به طور ناگهانی، بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین و آمونیاک