جدول جو
جدول جو

معنی وروف - جستجوی لغت در جدول جو

وروف(فَ دَ سَ)
ورف. وریف. فراخ افتادن سایه و دراز و کشیده شدن آن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، گوالیدن گیاه و نیک سبز گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). خرم و سبز و شاداب گردیدن گیاه. (اقرب الموارد). درخشیدن نبات از تاریکی. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به ورف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وقوف
تصویر وقوف
آگاهی، ایستادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وروت
تصویر وروت
خشم، غضب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حروف
تصویر حروف
حرفها، جمع واژۀ حرف
حروف روادف: حروف ث، خ، ذ، ض، ظ، غ (ثخذ و ضظغ) که در آخر حروف ابجد قرار دارند
حروف صفیر: حروف ز، س، ص
حروف عالیات: در تصوف موجودات یا شئون ذاتی موجود در غیب الغیوب مانند درخت در هسته، برای مثال ما جمله حروف عالیاتیم مدام / پنهان ز همه به غیب ذاتیم مدام ی هرچند کتاب عالمی بنوشتیم / پوشیده ز لوح کائناتیم مدام (شاه نعمت الله ولی - لغتنامه - ۸۱۵)
حروف عله: «و»، «ا» و «ی»
حروف معجم: مقابل حروف مهمله، حروف هجائیه، حروف نقطه دار مانند ب، ت، ث
حروف مهمله: مقابل حروف معجم، حروف بی نقطه مانند ا، ح، د، ر، س
حروف هجا: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا
حروف تهجی: نشانه هایی که کلمات با آن نوشته می شود، از الف تا یا، الفبا، حروف هجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صروف
تصویر صروف
حوادث، گردش های روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وروغ
تصویر وروغ
آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، آجل، وارغ، رچک، رجغک، رغ
تیرگی، کدورت، برای مثال بیا ساقی آن آب آتش فروغ / که از دل برد زنگ و از جان وروغ (فخرالدین اسعد- مجمع الفرس - وروغ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظروف
تصویر ظروف
ظریف ها، نکته سنج ها، خوش طبع ها، کنایه از شیرین گفتارها، لطیفه گوها، کنایه از زیباها، خوشگل ها، خوش هیکل ها، دارای ظرافت ها، جمع واژۀ ظریف
ظرف ها، وسیله های مقعر و فرورفته که برای پختن و خوردن غذا و نگهداری برخی چیزها کاربرد دارد مانند بشقاب، لیوان، قابلمه و ماهی تابه، جمع واژۀ ظرف
ظروف مرتبطه: در علم فیزیک ظروفی که توسط مجرایی به همدیگر متصل باشند به طوری که هرگاه در یکی از آن ها مایعی بریزند به ظرف های دیگر هم داخل شود و در همۀ آن ها به یک سطح افقی قرار گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورود
تصویر ورود
به جایی درآمدن، داخل شدن، شروع شدن، به آبشخور وارد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عروف
تصویر عروف
عارف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وروت
تصویر وروت
خشم و غضب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورود
تصویر ورود
رسیدن در آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقوف
تصویر وقوف
آگاهی، ایستیدگی، پی بردن -1 ایستادن، آگاه شدن، ایست توقف: (و ایستادن در موقف وقوف طاعت توقفی نماید عنان یکران دولت بر آن سمت معطوف فرماییم)، آگاهی اطلاع. یا اهل وقوف. بااطلاع و تجربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غروف
تصویر غروف
چاه پر آب، دول کلان دول آب بردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورور
تصویر ورور
زمزمه ای که افسونگر دروقت افسون کردن کند، حرف زدن وراجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظروف
تصویر ظروف
جمع ظرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طروف
تصویر طروف
جمع طرف، بنگرید به طرف
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صرف، گردش های روزگار جمع صرف حوادث نوایب. یا صروف دهر. گردشهای روزگار حوادث دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رووف
تصویر رووف
مهربان و سخت بسیار مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروف
تصویر سروف
سخت و بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خروف
تصویر خروف
بره نر گوسفند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حروف
تصویر حروف
علاماتی که الفبا را تشکیل داده و کلمات از آنها ترکیب می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقوف
تصویر وقوف
((وُ))
ایستادگی، ایست، آگاهی، بصیرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وروت
تصویر وروت
((وُ))
خشم، غضب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورود
تصویر ورود
((وُ))
درآمدن، داخل شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وروغ
تصویر وروغ
تیرگی، کدورت، مقابل فروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورور
تصویر ورور
((وِ وِ))
تندتند حرف زدن، وراجی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وروغ
تصویر وروغ
((وُ))
آروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظروف
تصویر ظروف
جمع ظرف، آوندها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ظروف
تصویر ظروف
((ظُ))
جمع ظریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حروف
تصویر حروف
((حُ))
جمع حرف، حرف ها، هر یک از قطعه های ریخته گری یا شکل های ترسیمی که در حروفچینی یا ماشین نویسی به کار رود، الفبا نشانه هایی که واژه های یک زبان به وسیله آن ها نوشته می شود، ایتالیک نوعی حروف چاپی لاتینی و یونانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورود
تصویر ورود
اندر رفت، راهیابی، درون روی، درون شد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورود
تصویر ورود
Admission, Entrance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ورود
تصویر ورود
admissão, entrada
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ورود
تصویر ورود
admisión, entrada
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ورود
تصویر ورود
wstęp, wejście
دیکشنری فارسی به لهستانی