- وروغ
- آروغ، باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، روغ، آجل، وارغ، رچک، رجغک، رغ
تیرگی، کدورت،برای مثال بیا ساقی آن آب آتش فروغ / که از دل برد زنگ و از جان وروغ (فخرالدین اسعد- مجمع الفرس - وروغ)
معنی وروغ - جستجوی لغت در جدول جو
- وروغ ((وُ))
- آروغ
- وروغ
- تیرگی، کدورت، مقابل فروغ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ترکی دوده دودمان ترکی خانواده دودمان خویشان خانواده دودمان خویشان اعقاب
سخن ناراست، قول ناحق، خلاف حقیقت، کذب
اندر رفت، راهیابی، درون روی، درون شد
باد معده که از گلو بیرون آید
خرغلت، تردستی، زبانبازی
صدای سگ، صدای قورباغه، برای مثال ای دهن بازکرده ابله وار / سخنان گفته همچو وغوغ چغز (نجیبی - شاعران بی دیوان - ۶۳۱)
روشنی، پرتو، کنایه از رونق، جذابیت، برای مثال ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما / آبروی خوبی از چاه زنخدان شما (حافظ - ۴۰)
خاندان، دودمان، خانواده، خویش، تبار
گفتاری که حقیقت نداشته باشد، سخن ناراست
دروغ شاخ دار: کنایه از دروغ نمایان و آشکار، دروغ بزرگ و تعجب آور، دروغ عجیب
دروغ شاخ دار: کنایه از دروغ نمایان و آشکار، دروغ بزرگ و تعجب آور، دروغ عجیب
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، مخ، ورزم، آذر، تش، اخگر، برزین، انیسه، نار
فروغ و تابش و شعلۀ آتش،برای مثال آتش عشق چون کنم پنهان / کز دهانم کشد زبانه وراغ (حکیم علی فرقدی- مجمع الفرس - وراغ) ، روشنی، فروغ
فروغ و تابش و شعلۀ آتش،
باد صدا داری که از راه گلو بیرون آید، باد گلو، آجل، رغ، روغ، وارغ، وروغ، رچک، رجغک برای مثال همیشه لب مرد بسیار خوار / در آروغ بد باشد از ناگوار (نظامی۵ - ۱۰۹۹)
به جایی درآمدن، داخل شدن، شروع شدن، به آبشخور وارد شدن
زبان زدن سگ به ظرف، خوردن یا لیسیدن سگ چیزی را که در ظرف است
شعاع و روشنی و تابش آفتاب و آتش و غیره و بمعنای فارغ شدن و فراغت
زمزمه ای که افسونگر دروقت افسون کردن کند، حرف زدن وراجی کردن
رسیدن در آمد
خشم و غضب
فروغ و تابش و شعله آتش
((رُ))
فرهنگ فارسی معین
آروق، گازی که در لوله های گوارشی ایجاد شود. اگر این گاز در معده باشد ممکن است با صدای مخصوصی از دهان خارج شود و اگر در روده باشد از مخرج خارج می گردد، باد گلو
((دُ))
فرهنگ فارسی معین
سخن ناراست، خلاف حقیقت، کذب، مقابل راست
دروغ شاخدار: کنایه از دروغ بزرگ
دروغ مصلحت آمیز: دروغی که به خاطر فرو نشاندن فتنه و آشوب و پیشگیری از آسیب و زیان گفته می شود
دروغ شاخدار: کنایه از دروغ بزرگ
دروغ مصلحت آمیز: دروغی که به خاطر فرو نشاندن فتنه و آشوب و پیشگیری از آسیب و زیان گفته می شود
شعله آتش، روشن، فروغ
خشم، غضب
Belching
falsehood, Lie
Admission, Entrance