جدول جو
جدول جو

معنی ورنشستن - جستجوی لغت در جدول جو

ورنشستن
سوارشدن (بر اسب و استر و گردونه و غیره) برنشستن
تصویری از ورنشستن
تصویر ورنشستن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برنشستن
تصویر برنشستن
سوار شدن (براسب و مانند آن)، نشستن برتخت شاهی جلوس براریکه سلطنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنشستن
تصویر برنشستن
((~. نِ شَ تَ))
سوار شدن، نشستن بر تخت شاهی
فرهنگ فارسی معین
سوار شده (براسب و مانند آن)، نشسته برتخت (سلطنت) جالس براریکه (پادشاهی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر نشستن
تصویر بر نشستن
سوار شدن بر اسب، نشستن بر تخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برنشسته
تصویر برنشسته
نشسته، سوار شده بر اسب، نشسته بر تخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ور بستن
تصویر ور بستن
بستن، چیزی را به چیز دیگر یا به جایی پیوند دادن، بند کردن، سفت شدن، افسردن، منجمد شدن، منجمد ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ور شکستن
تصویر ور شکستن
شکست خوردن در معامله، واماندن در کسب و تجارت، ورشکسته شدن، زیان دیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرانشستن
تصویر فرانشستن
نشستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروشستن
تصویر فروشستن
شستن بشستن، محو کردن پاک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشکستن
تصویر ورشکستن
ورشکسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فروشستن
تصویر فروشستن
شستن، محو کردن، پاک کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برنشست
تصویر برنشست
سواری کردن، سوار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورگشتن
تصویر ورگشتن
ویران شدن، سرنگون کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنشست
تصویر برنشست
((~. نِ شَ))
اسب، زمین، سوارکاری، سواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
جلوس کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
آرام شدن، جاگرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
((نِ شَ تَ))
در جایی قرار گرفتن، ضد ایستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
قرار گرفتن انسان یا حیوان بر روی سرین خود، تمرگیدن
ساکن بودن، اقامت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشستن
تصویر نشستن
Perch, Seat, Sit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
усесться , сидеть
دیکشنری فارسی به روسی
сідати , сидіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
sich niederlassen, sitzen
دیکشنری فارسی به آلمانی
बैठना , बैठना
دیکشنری فارسی به هندی
বসা , বসা , বসা
دیکشنری فارسی به بنگالی