تخت پادشاهی، سریر، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، شان و شوکت، برای مثال سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی - ۴/۳۳۹) فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
تخت پادشاهی، سریر، کنایه از فر و شکوه و زیبایی، شان و شوکت، برای مِثال سیاوش مرا خود چو فرزند بود / که با فرّ و با برز و اورند بود (فردوسی - ۴/۳۳۹) فریب دادن، مکر و خدعه کردن، نادرستی کردن
به معنی ترجمه باشد که لفظی از زبانی دیگر معنی کرده بود. (از انجمن آرا) (از برهان قاطع) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و نیز رجوع به انجمن آرا شود
به معنی ترجمه باشد که لفظی از زبانی دیگر معنی کرده بود. (از انجمن آرا) (از برهان قاطع) (از آنندراج). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و نیز رجوع به انجمن آرا شود
نام یکی از پسران کی پشین پسر کیقباد که پدر لهراسب باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شاهنامه) : که لهراسب بد پور اورندشاه که او را بدی آنزمان تاج و گاه. فردوسی
نام یکی از پسران کی پشین پسر کیقباد که پدر لهراسب باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شاهنامه) : که لهراسب بد پور اورندشاه که او را بدی آنزمان تاج و گاه. فردوسی
درخور. زیبا. لایق. سزاوار. شایسته. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). متناسب. (یادداشت مؤلف) : اگر به همتش اندر خورند بودی جای جهانش مجلس بودی سپهر شادروان. قطران (از انجمن آرای ناصری). - امثال: گرز به خورند پهلوان، نظیر: لقمه به اندازۀ دهان. ، نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اما صحیح در این معنی ’خور’ است نه خورند، در شیمی این کلمه را برای ’ظرفیت’ قرار داده اند. رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود
درخور. زیبا. لایق. سزاوار. شایسته. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). متناسب. (یادداشت مؤلف) : اگر به همتش اندر خورند بودی جای جهانْش مجلس بودی سپهر شادروان. قطران (از انجمن آرای ناصری). - امثال: گرز به خورند پهلوان، نظیر: لقمه به اندازۀ دهان. ، نام روز دوازدهم از هر ماه شمسی. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا). اما صحیح در این معنی ’خور’ است نه خورند، در شیمی این کلمه را برای ’ظرفیت’ قرار داده اند. رجوع به دایرهالمعارف فارسی شود
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان، واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با 400 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش راور شهرستان کرمان، واقع در جنوب باختری راور و جنوب راه کوهبنان به راور. این ده کوهستانی و سرد و با 400 تن سکنه می باشد. آب آن از قنات و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ظاهراً مأخوذ از تازی مؤدی یا مدعی است، مرحوم دهخدادر یادداشتی نوشته اند ’این صورت کلمه که در معنی وامدار و نیز در معنی مدعی که در تداول خواص فارسی زبانان نیز هست، نمی دانم اصلش چیست’. (یادداشت مؤلف)
ظاهراً مأخوذ از تازی مؤدی یا مدعی است، مرحوم دهخدادر یادداشتی نوشته اند ’این صورت کلمه که در معنی وامدار و نیز در معنی مدعی که در تداول خواص فارسی زبانان نیز هست، نمی دانم اصلش چیست’. (یادداشت مؤلف)
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند
ردیفی از آجر که روی زمین کنار جوی یا باغچه جنب یکدیگر چینند خشتکاری اطراف باغچه و کنار صفه و ایوان، ردیف رده قطار، گیاهی است شبیه اشنان که بدان رخت شویند و اشخار و قلیا از آن سازند