جدول جو
جدول جو

معنی ورشت - جستجوی لغت در جدول جو

ورشت
از روستاهای لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درشت
تصویر درشت
مقابل نرم، ناهموار، زبر، زمخت، خشن، چیزی که حجم آن از نوع خودش بزرگ تر باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرشت
تصویر غرشت
غرّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّه، ژغند، زغند، برای مثال غرشت پلنگ دولت تو / بر شیردلان دریده خفتان (خاقانی - ۳۴۸ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورشک
تصویر ورشک
کیسۀ کوچکی که در آن دارو می ریزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
خوی، نهاد، طینت، فطرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورشو
تصویر ورشو
آلیاژی مرکب از ۵۵ درصد مس، ۲۵ درصد روی و ۲۰ درصد نیکل، شبیه نقره، براق و فاسدنشدنی که برای ساختن سماور، قاشق، چنگال و ادوات دیگر به کار می رود، نقرۀ آلمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرشت
تصویر قرشت
ششمین گروه از مجموعۀ کلمات مصنوعی حروف ابجد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ رِ)
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، واقع در جنوب باختری اشنویه. راه ارابه رو به اشنویه دارد. این دهکده در جلگه قرار دارد و سردسیر است و دارای 176 تن سکنه می باشد. آب آن از قادرچای و محصول آن غلات و توتون و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
حمدالله مستوفی در نزهه القلوب در ذکر عراق عجم آنجا که از بروجرد و خرم آباد سخن می گوید، آرد: کورشت شهر بزرگ بوده و اکنون خراب است. (نزهه القلوب چ لیدن ص 71). و رجوع به مدخل بعد شود
لغت نامه دهخدا
(شُمْ بَ)
دهی از دهستان کوهدشت که در بخش طراهان شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ تَ)
کرباس که در آن دارو ببندند و در بعض فرهنگها وشترک به تقدیم شین وتاء بر راء آورده اند و در نسخۀ سروری ورشک به فتح واو و شین و سکون راء کیسۀ دارو و وشرک به حذف تاء نیز آورده. (حاشیۀ برهان چ معین از فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
(نِ بُ دَ)
شستن و شست و شو دادن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
به معنی دسته چلک باشد و آن دو چوب است، یکی بلند به مقدار سه وجب و دیگر کوتاه به قدریک قبضه که کودکان و جوانان در سیرها و جاها بازی کنند و هر دو سر چوب کوچک تیز می باشد و عربان چوب بزرگ را مقلاء و کوچک را قله گویند. (برهان). همان بازی طفلان که چالیک و دوله خوانند. (آنندراج). الک دولک
لغت نامه دهخدا
واحدمسافت معادل 3500 قدم یا 06، 1 کیلومتر: از چارپاخانه هفت ورس دیگر که طی کردیم باز قراول خانه است و هفت ورس دیگر که طی کردیم دربین راه گنبد کوچکی بوند که خراب شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحشت
تصویر وحشت
تنهائی، ترس و بیم، هول
فرهنگ لغت هوشیار
ششمین پیکرازپیکرهای هشتگانه وات ها ق ر ش ت ششمین صورت از صور هشتگانه حروف جمل شامل: ق ر ش ت
فرهنگ لغت هوشیار
آواز کردن با مهابت، آواز مهیب. یابه غرش در آمدن، غرش کردن غریدن، غضبناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرشت
تصویر طرشت
نادرست نویسی درشت بخشی از شهرتهران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وروت
تصویر وروت
خشم و غضب
فرهنگ لغت هوشیار
برگرفته از نام ورشو پایتخت لهستان که این همبسته مس و روی و مسدیو (نیکل) در آنشهر از سوی کارخانه نور بلین فراهم می آمده آلیاژی ازنیکل 20 و روی 35 ومس 45 که بخوبی ذوب وبه آسانی قالب گیری میشود از این جهت ساختن اسبابهای مختلف از آن آسان است و چون سفیدرنگ و محکم و فساد ناپذیر است از آن جهت ساختن قاشق و چنگال و مقاومت های الکتریکی استفاده میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
فطرت، خلقت، طینت، طبیعت
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از روزهای پنجه دزدیده (خمسه مسترقه) را بنام یکی از فصلهای گاتها نامیده اند و (وهیشتواشت گاه) یا (وهشت وشت) نام روز پنجم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشت
تصویر درشت
زبر، زمخت، خشن
فرهنگ لغت هوشیار
دو چوب است: یکی بلند بمقدار سه وجب و دیگر کوتاه بقدر یک قبضه که کودکان و جوانان بدانها بازی کنند و هر دو سر چوب کوچک تیز میباشد (چوب بزرگ را بعربی مقلا و چوب کوچک را قله گویند) دسته چلک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورشت
تصویر خورشت
خوردن، خوردنی طعام غذا، آنچه با نان یا برنج خورند قاتق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورشک
تصویر ورشک
پارچه و کیسه ای که درآن دارو پیچند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشت
تصویر درشت
((دُ رُ))
زبر، خشن، ناهموار، دشوار، سخت، نگران، آشفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
((س رِ))
نهاد، فطرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قرشت
تصویر قرشت
((قَ رَ شَ))
ششمین صورت از صور هشتگانه حروف جمل. شامل، ق ر ش ت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وروت
تصویر وروت
((وُ))
خشم، غضب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورشو
تصویر ورشو
((وَ))
فلزی است محکم ترکیب شده از مس و روی و نیکل، پایتخت لهستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خورشت
تصویر خورشت
خوردن، خوردنی، طعام، آنچه با نان یا برنج خورند، خورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشت
تصویر سرشت
طبیعت، فطرت، ماهیت، ذات، طبع، خصلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وحشت
تصویر وحشت
هراس، ترس، بیم
فرهنگ واژه فارسی سره
برشته و بریان، زمین پاک شده از بوته های تمشک با بریدن آن
فرهنگ گویش مازندرانی