فرخج. ورخچ. زشت و زبون و پلید و کریه منظر. (برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج) (انجمن آرا). چرکین و زشت و زبون و پلید و کریه منظر و بدگل. (ناظم الاطباء) : پیش دلشان سپهر انجم این بوده ورخج و این تخجّم. خاقانی
فرخج. ورخچ. زشت و زبون و پلید و کریه منظر. (برهان) (غیاث اللغات) (آنندراج) (انجمن آرا). چرکین و زشت و زبون و پلید و کریه منظر و بدگل. (ناظم الاطباء) : پیش دلشان سپهر انجم این بوده ورخج و این تخجّم. خاقانی
زشتی. (برهان) (آنندراج). کراهت منظر. (فرهنگ فارسی معین) : اگر نظرت بر ورخچی بیفتد دلت برنشورد. (فرهنگ فارسی معین از معارف بهاء ولد چ 1338 ص 14) ، زبونی. (برهان). فرومایگی. پستی. (فرهنگ فارسی معین). پلیدی. (برهان). رجوع به ورخجی شود
زشتی. (برهان) (آنندراج). کراهت منظر. (فرهنگ فارسی معین) : اگر نظرت بر ورخچی بیفتد دلت برنشورد. (فرهنگ فارسی معین از معارف بهاء ولد چ 1338 ص 14) ، زبونی. (برهان). فرومایگی. پستی. (فرهنگ فارسی معین). پلیدی. (برهان). رجوع به ورخجی شود
هرزه و لاف زدن و به هندی بک بک کرنا. (آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران) ، در تداول پرگویی و با کردن صرف شود: شغل خوبی زیر سر کن دخل دار جان بابا را به وراجی چکار؟ بهار (دیوان ج 2 ص 238 از فرهنگ فارسی معین). - وراجی کردن، پرگویی کردن. پرحرفی کردن
هرزه و لاف زدن و به هندی بک بک کرنا. (آنندراج از سفرنامۀ شاه ایران) ، در تداول پرگویی و با کردن صرف شود: شغل خوبی زیر سر کن دخل دار جان بابا را به وراجی چکار؟ بهار (دیوان ج 2 ص 238 از فرهنگ فارسی معین). - وراجی کردن، پرگویی کردن. پرحرفی کردن
پلشتی. زشتی. زبونی. بدی. (برهان). پلیدی. زشتی. پلشتی. (یادداشت به خط مؤلف). از: فرخج + یاء مصدری. (حاشیۀ برهان چ معین) : نیز روا دارد از فرخجی این شعر گر به چنین شعر من ورا نستایم. سوزنی. نامم همای دولت و شهباز حضرت است نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است. خاقانی. رجوع به فرخج و فرخچ شود
پلشتی. زشتی. زبونی. بدی. (برهان). پلیدی. زشتی. پلشتی. (یادداشت به خط مؤلف). از: فرخج + یاء مصدری. (حاشیۀ برهان چ معین) : نیز روا دارد از فرخجی این شعر گر به چنین شعر من ورا نستایم. سوزنی. نامم همای دولت و شهباز حضرت است نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است. خاقانی. رجوع به فرخج و فرخچ شود