جدول جو
جدول جو

معنی فرخجی

فرخجی
زشت، نازیبا، برای مثال نامم همای دولت و شهباز حضرت است / نه کرکس فرجحی و نه زاغ تخجم است (خاقانی - ۸۴۳)
تصویری از فرخجی
تصویر فرخجی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرخجی

فرخجی

فرخجی
زشتی بدگلی، ناشایستگی عدم تناسب، پلیدی، سستی ناتوانی
فرخجی
فرهنگ لغت هوشیار

فرخجی

فرخجی
پلشتی. زشتی. زبونی. بدی. (برهان). پلیدی. زشتی. پلشتی. (یادداشت به خط مؤلف). از: فرخج + یاء مصدری. (حاشیۀ برهان چ معین) :
نیز روا دارد از فرخجی این شعر
گر به چنین شعر من ورا نستایم.
سوزنی.
نامم همای دولت و شهباز حضرت است
نه کرکس فرخجی و نه زاغ تخجم است.
خاقانی.
رجوع به فرخج و فرخچ شود
لغت نامه دهخدا

فرخشی

فرخشی
محمد بن حامد بن احمد فقیه، مکنی به ابی بکر. از ابورجاء محمد بن حمدویه و گروهی دیگر حدیث شنید و ابوعبدالله محمد بن احمد از او روایت کند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

فرخجه

فرخجه
زشت. نازیبا. ناپاک. چرکین. (آنندراج). فرخج. فرخچ. رجوع به فرخج شود
لغت نامه دهخدا

فرحجی

فرحجی
رفتاری است و آن جهجهان رفتن باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا