- ورتاج (دخترانه)
- گلی سرخ رنگ که همیشه روی به آفتاب دارد
معنی ورتاج - جستجوی لغت در جدول جو
- ورتاج
- پنیرک، آفتاب گردک، نیلوفر
- ورتاج
- پنبرک: توتا جور ملک شرف بادی واعدات بر آتش غم سوخته بادند چوور تاج. (سوزنی)، آفتاب پرست
- ورتاج
- آفتاب پرست، نیلوفر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، کرک، وشم، سلویٰ، بدبده، سمانه، کراک، سمان
در بند دروازه
در بزرگ، در بزرگ بسته ای که در کوچکی میان آن باشد
پرحرف، پرگو، کسی که سخنان بیهوده و بی معنی و بی فایده بگوید، یاوه گو، بیهوده گو، یاوه سرا، هرزه گو، هرزه خا، خیره درا، ژاژدرای، هرزه لاف، هرزه لای، یافه درای، ژاژخا، مهذار، هرزه درای، افسانه پرداز، افسانه گو
ورتیج: دل زعشقت سحر مطلق میکند همچو ورتج حق یلقلق میکند. (انوری)
پرحرف، روده دراز