جدول جو
جدول جو

معنی وراور - جستجوی لغت در جدول جو

وراور
برابر، راه صاف و هموار، مرتعی در کنار جاده ی مال روی کدر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پراور
تصویر پراور
پرنده، دارای پر، تیزپر، تیزرو، برای مثال گهی با چراگر چراگر شدی / گهی با پراور پراور شدی (خواجو- مجمع الفرس - پراور)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گراور
تصویر گراور
فلزی مسطح از آلیاژ روی که به روشی شبیه چاپ عکس، تصویر مورد نظر را بر روی آن حک می کنند، کنایه از تصویری که با این روش بر روی کاغذ چاپ شده است
فرهنگ فارسی عمید
(وَرْ وَ)
نزدیکی ها. (یادداشت مؤلف) : خدا وقتی هامیده ورور جماران هم هامیده، یعنی خدا وقتی خواهد عطا فرماید در نزدیکی های جماران نیز دادن تواند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام موضعی است در خراسان و در آنجا چشمه ای است که چون در آن چشمه غوطه خورند تب ربع را زایل کند. (برهان). ظ. مصحف ’فراو’ یا ’فراوه’ است. (ازحاشیۀ برهان چ معین). رجوع به فراو و فراوه شود
لغت نامه دهخدا
(وِ رُ وِ)
زمزمه و حکایت صوت هر سخن که دانسته نگردد.
- امثال:
ملایی نیست و ورور، پالاندوزی است و دریای علم. (یادداشت مؤلف). رجوع به وروور شود
لغت نامه دهخدا
(وِرْ وِ)
زمزمه ای که افسونگر در وقت افسون دادن میکند. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). حکایت صوت هر سخن میانۀ جهر و همس که کس از دور درنیابد. (یادداشت مؤلف) ، حرف زدن. وراجی کردن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
یکی از بخشهای پنجگانه شهرستان کرمان است. این بخش در شمال کرمان واقع و حدود آن بشرح زیر است: از سوی شمال به دشت لوت مرکزی، از سوی خاور میانه به دشت لوت کرمان، از سوی جنوب به بخش زرند و دهستان کوه پایه، از سوی باختر به شهرستان رفسنجان و بخش بافق از شهرستان یزد. منطقه ای است کوهستانی، آب و هوای بخش در دهستان کوهبنان و قسمتی از دهستان حومه سردسیر، و قسمتهای مجاور لوت گرم و معتدل است. آب قراء بخش از چشمه و قنات و زه آب رودخانه تأمین می شود. محصول عمده بخش غلات، حبوب، لبنیات و پنبه می باشد. شعبه ای از سلسلۀ جبال مرکزی ایران که جهت آن از شمال باختری به جنوب خاوری است از وسط این بخش میگذرد. از قلل مهم آن کوه طغرالجرد بارتفاع 2600 گزاست که دهستان حومه راور در خاور دهستان کوهبنان در دامنۀ باختری آن واقع شده است و سرچشمۀ تمام قناتهای هر دو دهستان از این کوه میباشد. از کوههای مهم دیگر بخش کوه دربند است که در شمال خاوری بخش واقع و ارتفاع آن 2440 گز است. رودخانه های این بخش در تمام مدت سال در طول خود آب دائم ندارند ولی در برخی ازنقاط آب از سطح رودخانه بطور چشمه تراوش می کند و درنقطۀ دیگر محو می شود. این رودخانه ها بشرح زیرند:
1- رود حوض پنج: که از کوهستان خاوری زرند وکوه پایه سرچشمه می گیرد و پس از عبور از حوض پنج و حوض سه، در پنج هزارگزی جنوب خاوری مرکز بخش جهت خود را که از جنوب بشمال است تغییر می دهد و بسوی خاور منحرف و بشکاف سرگزان وارد میگردد از ابتدای شکاف دارای آب است و پس از مشروب ساختن چندین قریۀ مجاور از کوهستان خارج و به نمکزار شهداد منتهی می شود.
2- رود خانه سرگردان: که از کوه طغرالجرد سرچشمه میگیرد و از دهستان مرکزی عبور میکند، این رودخانه در هنگام بارندگی و سیلاب برای راور و دیه های اطراف آن خطرناکست چنانکه در سال 1320 هجری شمسی نیمی از قصبۀ راور و چند ده اطراف آن را از بین برده است. چند رود کوهستانی دیگر به رود سرگردان پیوسته بدشت لوط منتهی میشود.
راه فرعی کرمان بمشهد از طریق کوهبنان وراور می گذرد و به ’نای بند’ و سپس به ’فردوس’ منتهی میشود. این بخش از 2 دهستان و 287 آبادی تشکیل شده و جمعیت آن 25450 تن بشرح زیر است: دهستان حومه 56 آبادی با 12500 تن جمعیت. دهستان کوهبنان 231 آبادی با 12950 تن جمعیت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
قصبۀ مرکز بخش راور از شهرستان کرمان. واقع در 200هزارگزی شمال کرمان، کنار راه فرعی کرمان - مشهد. این قصبه در جلگه واقع شده و هوای آن معتدل و جمعیت آن 2500 تن میباشد. آب آن از چند رشته قنات تأمین میشود. محصول عمده این قصبه حبوب، پنبه، میوه و لبنیات است. پیشۀ مردم کشاورزی و دامپروری و صنایع دستی زنان بافتن قالیچه، کرباس، گلیم و قالی با نقشه است. راور در حدود 200 باب دکان و دو دبستان دارد. ادارات دولتی عبارتند از بخشداری، دارایی، فرهنگ، پاسگاه ژاندارمری. انار راور بخوبی معروف است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8). موضعی است در وسط لوت نزدیک کوه بنان و به هشت فرسنگی آن معدن گوگرد است و گویند هم بدان نزدیکی معدن طلاست. (یادداشت مؤلف). و رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان و فرهنگ آنندراج و انجمن آرا شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
شهر بزرگیست در سند. (از معجم البلدان ج 4). نام قصبه ای است در شبه قارۀ هند، واقع در استان بمبئی سر راه آهن بمبئی - اﷲآباد. صاحب معجم البلدان که گفته در سند شهر بزرگیست باید همین باشد، و نیز گفته اند که در ناحیۀ غور واقع در مرز افغانستان و هندوستان زمینی بوده است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3)
لغت نامه دهخدا
(وَرْ وَ)
مرغ زنبورخوار که به فارسی کاسکینه گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گِ وُ)
تصویر چیز کنده شده وحکاکی شده. شکل کنده شده. صورت کلیشه شده. نقش. رسم
لغت نامه دهخدا
(وَرْ)
کرسی و تخت پادشاه و نشیمن و اورنگ پادشاهی، بالاخانه و غرفه و حجره ای که بر بالای حجره ای دیگر سازند. (ناظم الاطباء). رجوع به ورواره شود
لغت نامه دهخدا
(ماهیگیری) وسیله ایست مرکب از یک حلقه فلزی که در ته آن کیسه ای توری قرار داده اند و دسته دراز چوبی دارد و توسط یک تن در رودخانه انداخته میشود و بعد بالا آورده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراثر
تصویر وراثر
براثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورور
تصویر ورور
زمزمه ای که افسونگر دروقت افسون کردن کند، حرف زدن وراجی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
برباره: لنبوئنهم من الجنه غرفا: بخدای که فرود آریم ایشانرا دربهشت درکاخهایی که آن بنلدترین خانه هاباشد واگربه ثاخوانی لنبوینهم بخدای که همیشه بداریم ایشانرا در ورواره های بهشت و ورواره را مخصوص کرد که ازخانه ها آن خوشترباشد
فرهنگ لغت هوشیار
حرف زدن تلقین و تکرار کردن پر حرفی. ضرب المثلی در مقام استهزاء کردن تحصیل علم گویند: پالاندوزیست و دریای علم نه ملایی است وروور
فرهنگ لغت هوشیار
عکس که با دستگاه مخصوص در روی فلز مخصوص عکسبرداری شود جهت چاپ روی کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراور
تصویر پراور
دارای پر پرنده تیزپر، تیز رو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وروور
تصویر وروور
((وِ رُ وِ))
تلقین، تکرار، پرحرفی. ضرب المثلی در مقام استهزا کردن تحصیل علم گویند
فرهنگ فارسی معین
((گِ وُ))
قطعه فلزی که برای چاپ تصویر یا دستخط در چاپ مسطح به کار می رود و نخست نوشته یا تصویر را به طریقه ای شبیه چاپ عکس بر روی این قطعه فلز ثبت می کنند، عکس چاپ شده در یک متن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورور
تصویر ورور
((وِ وِ))
تندتند حرف زدن، وراجی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واور
تصویر واور
((وَ))
وسیله ای است برای صید ماهی مرکب، از یک حلقه فلزی که در ته آن کیسه ای توری قرار داده اند و دسته دراز چوبی دارد و توسط یک تن در رودخانه انداخته می شود و بعد بالا آورده می شود
فرهنگ فارسی معین
باور، اعتقاد
فرهنگ گویش مازندرانی
از بیماری های دامی که در اثر چاقی مفرط عارض شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نام گورستانی قدیمی در غرب دهکده ی کندلوس در منطقه کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
آب و تاب دادن در بیان موضوعی، گفتگوی نامفهوم، یاوه
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در اطراف تنکابن، مکان مناسب جهت راه سازی، راه برنده
فرهنگ گویش مازندرانی
اریب، کجکی
فرهنگ گویش مازندرانی
فراخور
فرهنگ گویش مازندرانی
روبرو، مقابل، از پهلو
فرهنگ گویش مازندرانی
سنجیدن، برآورد کردن
فرهنگ گویش مازندرانی