معنی پراور - فرهنگ فارسی عمید
معنی پراور
پراور
پرنده، دارای پر، تیزپر، تیزرو، برای مثال گهی با چراگر چراگر شدی / گهی با پراور پراور شدی (خواجو- مجمع الفرس - پراور)
تصویر پراور
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با پراور
پرزور
پرزور
که زور بسیار دارد نیرومند قوی مقابل کم زور: مردی پر زور. یا آب پر زور. که جریانی تند دارد. یا باران پر زور. تند و سیلابی. یا تب پر زور. سخت گرم
فرهنگ لغت هوشیار
پروار
پروار
چاق، فربه، برای مِثال اسب لاغرمیان به کار آید / روز میدان، نه گاو پرواری (سعدی - ۶۰) ، حیوانی که آن را در جای خوب ببندند و خوراک خوب بدهند تا فربه شود آتشدان، مجمر، عودسوز
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.