جدول جو
جدول جو

معنی وراثت - جستجوی لغت در جدول جو

وراثت
میراث بردن، در علم زیست شناسی منتقل شدن صفات والدین به فرزند از طریق ژن
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
فرهنگ فارسی عمید
وراثت
ارث بردگی، ارث بری
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
فرهنگ لغت هوشیار
وراثت((وَ ثَ))
ارث بردن
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
فرهنگ فارسی معین
وراثت
همریگی
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
فرهنگ واژه فارسی سره
وراثت
الميراث
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به عربی
وراثت
Heredity
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
وراثت
héritage
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به فرانسوی
وراثت
وراثت
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به اردو
وراثت
herança
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به پرتغالی
وراثت
herencia
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
وراثت
dziedziczność
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به لهستانی
وراثت
наследственность
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به روسی
وراثت
спадковість
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به اوکراینی
وراثت
erfelijkheid
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به هلندی
وراثت
وراثت، ارث، میراث
دیکشنری اردو به فارسی
وراثت
มรดก
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به تایلندی
وراثت
eredità
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
وراثت
pewarisan
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
وراثت
ירושה
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به عبری
وراثت
遺伝
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به ژاپنی
وراثت
遗传
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به چینی
وراثت
urithi
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به سواحیلی
وراثت
Erbe
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به آلمانی
وراثت
miras
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
وراثت
উত্তরাধিকার
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به بنگالی
وراثت
वंशानुक्रम
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به هندی
وراثت
유전
تصویری از وراثت
تصویر وراثت
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حراثت
تصویر حراثت
کشت، زراعت
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
ورث. ارث. رثه. تراث. میراث گرفتن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از آنندراج). میراث یافتن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). رجوع به وراثت و رجوع به ارث شود
لغت نامه دهخدا
(وِ قَ)
وراقه. رجوع به وراقه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
زراعت. کشت. فلاحت. کشت کردن. (تاج المصادر بیهقی). کشتکاری کردن. کشاورزی نمودن. (غیاث). کشت و کار
لغت نامه دهخدا
تصویری از وراثر
تصویر وراثر
براثر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وراثه
تصویر وراثه
وراثت در فارسی رخنبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراثت
تصویر حراثت
زراعت، کشتکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراثت
تصویر حراثت
((حِ ثَ))
کشاورزی کردن، شخم زدن
فرهنگ فارسی معین