جدول جو
جدول جو

معنی ودی - جستجوی لغت در جدول جو

ودی(وَ دی ی)
آب مرد که بعد از بول برآید. (منتهی الارب). آب غلیظ سپید که پس از بول برآید. (ناظم الاطباء). رجوع به ودی شود، نهال ریزۀ خرما. (منتهی الارب). نهال ریزۀ خرمابن. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ودیه یکی آن است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ودی(وَ دا)
هلاک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هلاک و تباهی، خونریزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ودی
مرگ نابودی
تصویری از ودی
تصویر ودی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مودی
تصویر مودی
ادا کننده، پرداخت کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لودی
تصویر لودی
جوانمرد، باغیرت، رند، بی باک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دودی
تصویر دودی
رنگ خاکستری تیره، به رنگ خاکستری تیره، معتاد به دخانیات یا مواد مخدر، ویژگی چیزی که آمیخته یا آلوده به دود شده یا به آن دود داده باشند مثلاً ماهی دودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خودی
تصویر خودی
متعلق به خود (کشور، خانواده، شخص) مثلاً هواپیماهای خودی، مقابل بیگانه، آشنا، خودپسندی، خودخواهی، در تصوف حالت سالکی که هنوز در بند هواهای خود است و به کمال نرسیده، انانیت، برای مثال از خودی سرمست گشته بی شراب / ذره ای خود را شمرده آفتاب (مولوی - لغت نامه - خودی)
فرهنگ فارسی عمید
زود بودن پیش از وقت مقرر بودن:) اگر تنها بودی کجا رفتی به این زودی (، سرعت شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودی
تصویر خودی
آشنا، اهل، خویش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تودی
تصویر تودی
برابر کردن زمین را بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
داربویی منسوب به عود برنگ یا به بوی عود: کحلی چرخ از سحاب گشت مسلسل به شکل عودی خاک از نبات گشت مهلهل بتاب. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
پرداخته، چم (مفهوم) درونه پردازنده تادیه شده پرداخته، مفاد مفهوم: بموجب مودای: قل سیرو افی الارض... مراحل تجارت و اکتساب پیموده... تادیه کننده پردازنده: به مودیان اخطار شد هر چه زودتر مالیات معوقه را بپردازند. . ادا کننده و گزارنده و پردازنده حق کسی را، خراج گذار، وام دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خودی
تصویر خودی
((خُ))
آشنا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودی
تصویر خودی
خودسری، انانیت، هستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دودی
تصویر دودی
Smoked, Smoky
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دودی
تصویر دودی
fumé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دودی
تصویر دودی
ধোঁয়াযুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دودی
تصویر دودی
หมักควัน , มีควัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دودی
تصویر دودی
धुँआधार , धुंआधार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دودی
تصویر دودی
ya moshi, yenye moshi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دودی
تصویر دودی
tütsülenmiş, tütsülü
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دودی
تصویر دودی
훈제된 , 연기가 나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دودی
تصویر دودی
燻製の , 煙い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دودی
تصویر دودی
מעושן
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دودی
تصویر دودی
копчений , димний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دودی
تصویر دودی
berasap
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دودی
تصویر دودی
gerookt, rokerig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دودی
تصویر دودی
ahumado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دودی
تصویر دودی
affumicato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دودی
تصویر دودی
defumado, esfumaçado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دودی
تصویر دودی
熏制的 , 烟雾弥漫的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دودی
تصویر دودی
wędzony, dymny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دودی
تصویر دودی
geräuchert, rauchig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دودی
تصویر دودی
копченый , дымный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دودی
تصویر دودی
دودھیا
دیکشنری فارسی به اردو