جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خودی

خودی

خودی
متعلق به خود (کشور، خانواده، شخص) مثلاً هواپیماهای خودی، مقابلِ بیگانه، آشنا، خودپسندی، خودخواهی، در تصوف حالت سالکی که هنوز در بند هواهای خود است و به کمال نرسیده، انانیت، برای مِثال از خودی سرمست گشته بی شراب / ذره ای خود را شمرده آفتاب (مولوی - لغت نامه - خودی)
خودی
فرهنگ فارسی عمید

خودی

خودی
آشنا، خویش
متضاد: اجنبی، بیگانه، غریب، غیر، ناآشنا، انانیت، انیت، آشنایی، خودمانی، صمیمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

زودی

زودی
زود بودن پیش از وقت مقرر بودن:) اگر تنها بودی کجا رفتی به این زودی (، سرعت شتاب
فرهنگ لغت هوشیار