وداد. وداد. دوست داشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج المصادر). دوستی. محبت. مودت: کم بودشان رقت و لطف و وداد زآنکه حیوانی است غالب بر نهاد. مولوی. کارت این بوده ست از وقت ولاد صید مردم کردن از دام وداد. مولوی. ، آرزو بردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). آرزو داشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به ود شود
وِداد. وُداد. دوست داشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج المصادر). دوستی. محبت. مودت: کم بودشان رقت و لطف و وداد زآنکه حیوانی است غالب بر نهاد. مولوی. کارت این بوده ست از وقت ولاد صید مردم کردن از دام وداد. مولوی. ، آرزو بردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). آرزو داشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به ود شود
ولاده. زادن. وضع حمل کردن. زائیدن. (غیاث اللغات) : با مسیحی که به تعلیم ودود در ولادت ناطق آمد در وجود. مولوی. زنان باردار ای مرد هشیار اگر وقت ولادت مار زایند از آن بهتر به نزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند. سعدی (گلستان)
ولاده. زادن. وضع حمل کردن. زائیدن. (غیاث اللغات) : با مسیحی که به تعلیم ودود در ولادت ناطق آمد در وجود. مولوی. زنان باردار ای مرد هشیار اگر وقت ولادت مار زایند از آن بهتر به نزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند. سعدی (گلستان)
زاییدن (زن)، زایش، هنگام تولد زمان زاییده شدن، یا وقت ولادت. هنگام زاییدن: (زنان بادار، ای مرد هشیارخ اگر وقت ولادت مار زایند) (ازان بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند) (گلستان)
زاییدن (زن)، زایش، هنگام تولد زمان زاییده شدن، یا وقت ولادت. هنگام زاییدن: (زنان بادار، ای مرد هشیارخ اگر وقت ولادت مار زایند) (ازان بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند) (گلستان)