جدول جو
جدول جو

معنی ودادت - جستجوی لغت در جدول جو

ودادت
(کَ دَ مَ)
وداد. ود. آرزو بردن. (بحر الجواهر). رجوع به وداده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولادت
تصویر ولادت
تولد، زاییده شدن، زاییدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وغادت
تصویر وغادت
فرومایه شدن، پستی، فرومایگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
به رسولی نزد کسی وارد شدن، رسالت، پیام آوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وداد
تصویر وداد
دوستی، محبت
فرهنگ فارسی عمید
(زُ)
در لجاج خصم را غلبه کردن. (تفسیر ابوالفتوح رازی)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
وداد. وداد. دوست داشتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (تاج المصادر). دوستی. محبت. مودت:
کم بودشان رقت و لطف و وداد
زآنکه حیوانی است غالب بر نهاد.
مولوی.
کارت این بوده ست از وقت ولاد
صید مردم کردن از دام وداد.
مولوی.
، آرزو بردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). آرزو داشتن. (ناظم الاطباء). رجوع به ود شود
لغت نامه دهخدا
(فَ هََ)
وداد. وداد. ود. موده. دوست داشتن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
وغاده. سخت ناکس شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
ولاده. زادن. وضع حمل کردن. زائیدن. (غیاث اللغات) :
با مسیحی که به تعلیم ودود
در ولادت ناطق آمد در وجود.
مولوی.
زنان باردار ای مرد هشیار
اگر وقت ولادت مار زایند
از آن بهتر به نزدیک خردمند
که فرزندان ناهموار زایند.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(فَ حَ لَ)
ود. وداد. موده. مودده. دوست داشتن کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آرزو بردن. (منتهی الارب). آرزو کردن. (المصادر زوزنی). رجوع به وداد و ود شود
لغت نامه دهخدا
(حِدَ)
حدادی. آهنگری. رجوع به حداده شود
لغت نامه دهخدا
زاییدن (زن)، زایش، هنگام تولد زمان زاییده شدن، یا وقت ولادت. هنگام زاییدن: (زنان بادار، ای مرد هشیارخ اگر وقت ولادت مار زایند) (ازان بهتر بنزدیک خردمند که فرزندان ناهموار زایند) (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وداد
تصویر وداد
دوستی و محبت و مودت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
بر سولی آمدن نزد کسی، رسالت پیام آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لدادت
تصویر لدادت
در لجاج خصم را غلبه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وغادت
تصویر وغادت
((وَ دَ))
کم عقل بودن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وفادت
تصویر وفادت
((وِ دَ))
به رسولی آمدن نزد کسی، رسالت، پیام آوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولادت
تصویر ولادت
((وِ دَ))
زایش، زاییدگی، زمان به دنیا آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لدادت
تصویر لدادت
((لِ دَ))
در لجاج بر خصم غلبه کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وداد
تصویر وداد
((وِ))
دوستی، محبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولادت
تصویر ولادت
زادروز
فرهنگ واژه فارسی سره
تولد، زایش، زاییدن، مولود، میلاد، ولاد
متضاد: مرگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دوستی، صمیمیت، عشق، محبت، مودت، ولا
متضاد: عناد
فرهنگ واژه مترادف متضاد