مرد گران. (ناظم الاطباء). مرد گران سنگ و ناموافق. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اوخام، وخام. (ناظم الاطباء). وخامی ̍. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بدگوار. (نطنزی). ناگوار. (غیاث اللغات). سنگین. ثقیل. (یادداشت مؤلف). ناسازگار. (غیاث). ناموافق. (منتهی الارب) : برج بادی ابر سوی او برد تا بخارات وخم را بردرد. مولوی. نیست زندانی وحش تر از رحم ناخوش و تاریک و پرخون و وخم. مولوی. یا دری بودی در این شهروخم تا نظاره کردمی اندر رحم. مولوی. - بلد وخم، شهر ناسازوار و ناموافق برای سکنا. (ناظم الاطباء)
مرد گران. (ناظم الاطباء). مرد گران سنگ و ناموافق. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اوخام، وخام. (ناظم الاطباء). وَخامی ̍. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بدگوار. (نطنزی). ناگوار. (غیاث اللغات). سنگین. ثقیل. (یادداشت مؤلف). ناسازگار. (غیاث). ناموافق. (منتهی الارب) : برج بادی ابر سوی او برد تا بخارات وخم را بردرد. مولوی. نیست زندانی وحش تر از رحم ناخوش و تاریک و پرخون و وخم. مولوی. یا دری بودی در این شهروخم تا نظاره کردمی اندر رحم. مولوی. - بلد وخم، شهر ناسازوار و ناموافق برای سکنا. (ناظم الاطباء)
بخار، برای مثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم) خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
بخار، برای مِثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم) خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کَبودی
هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود، جراحت، ضربه، در موسیقی زخمه، کنایه از صدایی که از ساز بلند می شود زخم خوردن: زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن زخم زبان: کنایه از سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد زخم زدن: به کسی زخم و جراحت وارد کردن زخم کاری: زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد زخم معده: از امراض معده، جراحتی که در معده یا اثناعشر به واسطۀ ازدیاد شیرۀ اسیدی معده یا علت دیگر پیدا می شود و درد شدید دارد
هر نوع شکافی که بر روی پوست ایجاد شود، جراحت، ضربه، در موسیقی زخمه، کنایه از صدایی که از ساز بلند می شود زَخم خوردن: زخم برداشتن، زخمی شدن، مجروح شدن زَخم زبان: کنایه از سخن زشت که دل کسی را بیازارد و او را رنجیده سازد زَخم زدن: به کسی زخم و جراحت وارد کردن زَخم کاری: زخم سهمناک، جراحت مهلک، جراحت بزرگ که بر عضو مهمی از بدن وارد آید و کشنده باشد زَخم معده: از امراض معده، جراحتی که در معده یا اثناعشر به واسطۀ ازدیاد شیرۀ اسیدی معده یا علت دیگر پیدا می شود و درد شدید دارد