مرد گران. (ناظم الاطباء). مرد گران سنگ و ناموافق. (منتهی الارب) (آنندراج). ج، اوخام، وخام. (ناظم الاطباء). وخامی ̍. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بدگوار. (نطنزی). ناگوار. (غیاث اللغات). سنگین. ثقیل. (یادداشت مؤلف). ناسازگار. (غیاث). ناموافق. (منتهی الارب) : برج بادی ابر سوی او برد تا بخارات وخم را بردرد. مولوی. نیست زندانی وحش تر از رحم ناخوش و تاریک و پرخون و وخم. مولوی. یا دری بودی در این شهروخم تا نظاره کردمی اندر رحم. مولوی. - بلد وخم، شهر ناسازوار و ناموافق برای سکنا. (ناظم الاطباء)