- وحام
- تک تنها یکه، بی ریشه بی تبار
معنی وحام - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آماس زهدان
انبوهی جا تنگی انبوهی کردن، انبوهی ازدحام. یا روز (یوم) زحام روز قیامت رستاخیز
زفت ژکور
سیاهی
پیه فروش
آنچه با آن چیزی را لحیم کنند
هر چیز سبک و کم وزن، مقابل جوهر، در فلسفه عرض، برای مثال جوهر محض الهی نفس اوست / و این جهان یکسر بر آن جوهر ورام (ناصرخسرو - ۳۶۴)
انبوهی کردن، به هم فشار آوردن و جا تنگ کردن بر یکدیگر
جمع فحم، انگشتان زگال ها زگالفروش ریسه کودک
گوشت فروش
سرخاب از مرغابیان نوعی مرغابی سرخ نوعی ازطیورآبی است وبفارسی وبترکی (انقود) نامندازغاز کوچکتروازاردک بزرگتروابلق ازسفیدی وسیاهی وسرخ مایل بزردی است. بسیارفربه باشد سرخاب
داغ داغ ستوران، نشان نشان شایستگی
تازیانه، وسه وسه چوبدستی (عصا)، شمشیر، رسن ریسمان
شتاب
چیزهای سبک و کم وزن، سهل و آسان
((نُ))
فرهنگ فارسی معین
نوعی مرغابی سرخ، نوعی از طیور آبی است و به فارسی و به ترکی (انقود) نامند. از غاز کوچکتر و از اردک بزرگتر و ابلق از سفیدی و سیاهی و سرخ مایل به زردی است. بسیار فربه باشد، سرخاب
زغال فروش
قرض، دین، عاریه، طلب، غرامت
ویار، آوای بال، گرم چون شب یا روز ویار و اشتهای شدید زنان باردار بنوعی خوراکی یا مواد دیگر، خواهان جماع شدن
قرض، دین
قرض، دین، فام، پام