جدول جو
جدول جو

معنی وح - جستجوی لغت در جدول جو

وح
(وَح ح)
زجری است گاو را. (منتهی الارب) مبنی بر سکون کلمه ای است که با آن گاو را میرانند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وح
(وَح ح)
میخ. (منتهی الارب). میخ و وتد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
وح
(وَح ح)
مردی درویش: هو افقر من وح او من الوتد. (منتهی الارب). نام مردی فقیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وحیده
تصویر وحیده
(دخترانه)
مؤنث وحید، یگانه، یکتا، بی نظیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وحیدالدین
تصویر وحیدالدین
(پسرانه)
بی نظیر و یگانه در دین، نام دانشمندی از معاصران خاقانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وحید
تصویر وحید
(پسرانه)
یگانه، یکتا، بی نظیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وحدت
تصویر وحدت
(پسرانه)
یگانگی، اتحاد، تنهایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وحی
تصویر وحی
آنچه از جانب خداوند بر پیغمبران الهام شود، آنچه از جانب غیرخدا به کسی الهام شود مثلاً وحی شیطان
وحی منزل: پیامی که از جانب خداوند به پیغمبر رسیده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحشت آور
تصویر وحشت آور
ویژگی آنچه سبب ترس و نفرت شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحدانیت
تصویر وحدانیت
یگانگی، یکتایی، حالت تنهایی و انفراد، یکتایی و یگانگی خداوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحشی
تصویر وحشی
ویژگی حیوانی که اهلی نشده و از انسان گریزان باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحول
تصویر وحول
وحل ها، گل و لای ها، منجلاب ها، جمع واژۀ وحل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحی منزل
تصویر وحی منزل
پیامی که از جانب خداوند به پیغمبر رسیده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحوش
تصویر وحوش
وحش ها، جانوران بیابانی، جمع واژۀ وحش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحشت زده
تصویر وحشت زده
وحشت یافته، ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، رعیب، چغزیده، نهازیده، مروع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحدت
تصویر وحدت
یگانگی، اتحاد، تنهایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحصه
تصویر وحصه
سرما
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وحش، جانوران بیابانی نخچیران ددان تولیان جمع وحش جانوران دشتی وکوهی: و بعد از سه شبانه روز اطراف جرگه بهم پیوسته انواع واصناف چرندگان از و حوش و سباع و سایر جانوران چندان جمع آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحف
تصویر وحف
گیسوی کمند، گیاه سیراب، پرپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحل
تصویر وحل
گل و لای، منجلاب
فرهنگ لغت هوشیار
ویار، آوای بال، گرم چون شب یا روز ویار و اشتهای شدید زنان باردار بنوعی خوراکی یا مواد دیگر، خواهان جماع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحن
تصویر وحن
سنگلاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحنه
تصویر وحنه
گل لیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحواح
تصویر وحواح
نیرومند، نوفنده سگ بانگ کننده، مهتر سر دوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحود
تصویر وحود
وحوده: تنها ماندن، یکتا ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحول
تصویر وحول
جمع وحل، غلیژن ها لجن ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحی
تصویر وحی
اشاره و پیغام نامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحی آور
تصویر وحی آور
وخشور
فرهنگ لغت هوشیار
وخشنامه نامه آسمانی کتاب حاوی وحی الهی کتاب آسمانی: سیرت او گشت وحی نامه به کسری چونکه به آیینش پند نامه بیاگند. (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وحشت
تصویر وحشت
هراس، ترس، بیم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وحشیانه
تصویر وحشیانه
ددمنشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وحشی
تصویر وحشی
بیابانی، دد، ددمنش، درنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وحشتناک
تصویر وحشتناک
هراسناک، ترسناک، دهشتناک، هراس انگیز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وحشت کردن
تصویر وحشت کردن
ترسیدن، هراسیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وحدت
تصویر وحدت
همبستگی، یک پارچگی، یگانگی
فرهنگ واژه فارسی سره