جدول جو
جدول جو

معنی وجوباً - جستجوی لغت در جدول جو

وجوباً(نَ / نُو شُ دَ)
به طور وجوب. حتماً. مسلماً. لزوماً. به عنوان وجوب و لزوم
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجوب
تصویر وجوب
واجب بودن، ضرورت، لزوم
فرهنگ فارسی عمید
(وَ / وُ)
جمع واژۀ وجور. (بحر الجواهر). رجوع به وجور شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
جبه. لازم شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وجوب شود
لغت نامه دهخدا
(فَ طَ)
ترسو شدن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جبان شدن. (اقرب الموارد). بددل و گول گردیدن. (منتهی الارب). بددل شدن. (تاج المصادر بیهقی). ترسو و بددل گردیدن. گول و احمق شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
جمع واژۀ وجبه. (منتهی الارب). دفعات الاکل. رجوع به وجبه شود
لغت نامه دهخدا
(فَطْءْ)
وجب. وجیب. طپیدن دل. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (المصادر زوزنی). رجوع به وجب شود
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وجوه. در تداول آنچه از مال زکوه و خمس و رد مظالم به مجتهدین خاصه با علم آنان برند و او آن را به مستحقین قسمت کند و آن را وجوهات بریه نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وجوه و وجه به معنی مهتران و اعیان: سعد بن وقاص را... با اشراف و مبارزان و وجوهان عرب سوی کارزار عجم فرستاد. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا
(نَ گُ تَ)
مجازاً. توسعاً. وسعت دادن مفهومی راچنانکه بر مصادیق دیگری نیز که جز مصادیق مندرج در تحت آن مفهوم است و نحو مناسبتی با آن دارد اطلاق شود: یقال العلم تجوزاً علی الاعتقاد کیف کان ولو ظناً
لغت نامه دهخدا
پولها، جمع وجوه، جمع در جمع وجه، آنچه بابت خمس و زکات در اختیار علمای روحانی قرار داده میشود، شهر واها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
لازم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع وجود. یا وجودات امکانی (امکاینه)، ممکنات است. یا وجود خاصه. موجودات ممکنه اند که هریک درحد وجودی خود دارای خواص و آثار مخصوص اند حقایق عالم همه وجودات خاصه اند و ذات احدیت وجود مطلق است و بالاخره وجودات خاصه عبارت از وجودات مضافه اند که از جهت انتساب بوجود عام قیومی نمودشده اند. یا وجودات فاقر الذات. موجودات ممکنه. یاوجودات مضافه. وجودات خاصه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وجوهات
تصویر وجوهات
((وُ))
جمع وجوه، پول ها، آن چه بابت خمس و زکات در اختیار علمای روحانی قرار داده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
((وُ))
لازم بودن، ضرورت داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجوب
تصویر وجوب
بایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
بایستگی، ضرورت، لزوم
فرهنگ واژه مترادف متضاد