جدول جو
جدول جو

معنی وجل - جستجوی لغت در جدول جو

وجل
خوف، ترس، بیم
تصویری از وجل
تصویر وجل
فرهنگ فارسی عمید
وجل(فَ یَ)
چیره شدن بر کسی در ترس. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
وجل(وَ جِ)
مرد ترسناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خائف. (اقرب الموارد). کسی که از وهم ترسان باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). ترسنده
لغت نامه دهخدا
وجل
ترس ترسو ترس بیم خوف جغع: اوجال
تصویری از وجل
تصویر وجل
فرهنگ لغت هوشیار
وجل((وَ جَ))
ترس، بیم
تصویری از وجل
تصویر وجل
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اجل
تصویر اجل
زمان مرگ، مرگ، نهایت مدت چیزی، مهلت
اجل معلق: کنایه از مرگ ناگهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجع
تصویر وجع
درد، بیماری، رنجوری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وجد
تصویر وجد
خوشی، خوشحالی، شادی، در تصوف حالت خوشی گذرا در سالک که با خروش و دست افشانی همراه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خجل
تصویر خجل
شرمگین، شرمنده، شرمسار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آجل
تصویر آجل
آینده، دیرآینده، بامهلت، مدت دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وال
تصویر وال
بالن
نوعی پارچۀ ابریشمی، واله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جول
تصویر جول
گروه سواران، لشکر بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
(مَ جُ)
موجلک. در اصطلاح گناباد خراسان کشمش سیاه که در آفتاب خشک شود. (یادداشت پروین گنابادی)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
وجل. بترسیدن. (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(هََ جَ)
دشت دوراطراف بی نشان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زمین ناهموار، شتر تیزرو. (منتهی الارب) ، ناقۀ شتاب زده، شب دراز، مرد آهسته و گران. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، زن فراخ فرج. (منتهی الارب) ، زن تباهکار، بقیۀ خواب و پینکی، لنگر کشتی، مرد دراز گول شتاب زده، نوعی رفتار با فروهشتگی و استرخاء. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ جِ)
جای ترس، مغاکی که آب درآن ایستد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
رجل اوجل، مرد ترسناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ جِ لَ)
مؤنث وجل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن ترسناک. (ناظم الاطباء). ج، وجلات. (اقرب الموارد). رجوع به وجل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جول
تصویر جول
طواف کردن، گرد برآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجل
تصویر سجل
چک با مهر و بمعنی عهد نامه و حکم محکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجل
تصویر دجل
فرومایه دروغ گفتن، سوختن، گادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجل
تصویر خجل
شرم، حیا، شرمندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجل
تصویر حجل
کبک نر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثجل
تصویر ثجل
کلان شکمی، کلان تهیگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجل
تصویر زجل
آواز خواندن، نشاط کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مقابل زن، وقتی که بالغ شده محتلم گردد یا از وقتی که متولد می شود اطلاق رجل بر آن گردد، به معنای مرد می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجل
تصویر آجل
با مهلت، دیرنده، تاخیر کننده باد گلو، آروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذجل
تصویر ذجل
ستم کردن ستم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجل
تصویر بجل
بجول
فرهنگ لغت هوشیار
آبگیر مغاک آبگیر، بیمگاه ترسگاه گودالی که در آن آب ایستد، جای ترس و بیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوجل
تصویر اوجل
ترسناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موجل
تصویر موجل
((مَ ج))
گودالی که در آن آب ایستد، جای ترس و بیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجب
تصویر وجب
وژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آجل
تصویر آجل
پس آینده، درآینده، دیررس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وجه
تصویر وجه
سویه
فرهنگ واژه فارسی سره