جدول جو
جدول جو

معنی وجدان - جستجوی لغت در جدول جو

وجدان
فرجاد
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
فرهنگ واژه فارسی سره
وجدان
قوۀ باطنی که خوب و بد اعمال به وسیلۀ آن ادراک می شود، نفس و قوای باطنی آن، یافتن مطلوب، یافتن
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
فرهنگ فارسی عمید
وجدان
نفس و قوای باطنی آن، خشم گرفتن
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
فرهنگ لغت هوشیار
وجدان
((وِ یا وُ))
نیرویی باطنی که خوب را از بد تشخیص می دهد
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
فرهنگ فارسی معین
وجدان
Conscience
تصویری از وجدان
تصویر وجدان
دیکشنری فارسی به انگلیسی
وجدان
consciência
دیکشنری فارسی به پرتغالی
وجدان
conciencia
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
وجدان
sumienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
وجدان
совесть
دیکشنری فارسی به روسی
وجدان
совість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
وجدان
geweten
دیکشنری فارسی به هلندی
وجدان
Gewissen
دیکشنری فارسی به آلمانی
وجدان
conscience
دیکشنری فارسی به فرانسوی
وجدان
coscienza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
وجدان
विवेक
دیکشنری فارسی به هندی
وجدان
বিবেক
دیکشنری فارسی به بنگالی
وجدان
vicdan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
وجدان
양심
دیکشنری فارسی به کره ای
وجدان
dhamiri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
وجدان
良心
دیکشنری فارسی به چینی
وجدان
良心
دیکشنری فارسی به ژاپنی
وجدان
מַצְפֵּן
دیکشنری فارسی به عبری
وجدان
hati nurani
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
وجدان
สำนึก
دیکشنری فارسی به تایلندی
وجدان
ضميرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
وجدان
ضمیر
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وجدانی
تصویر وجدانی
آنچه به وسیلۀ قوۀ باطنی ادراک می شود
فرهنگ فارسی عمید
وجدانی در فارسی ورومیک ورومی منسوب به وجدان آنچه توسط وجدان درک شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وادان
تصویر وادان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی دماوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آجدان
تصویر آجدان
فرانسوی نماینده کارگزار، پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وردان
تصویر وردان
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد
سگیل، واروک، واژو، بالو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولدان
تصویر ولدان
ولیدها، مولودها، کودک ها، نوزادها، بنده ها، جمع واژۀ ولید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وحدان
تصویر وحدان
جمع واحد، یکتاها، یگانه ها، بی همانندان
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه ودج دو رگ گردن در حالت تثنیه دورگ از دو سوی گلو که ببریدن آن زندگی بسر آید: دروی سه است یکی مری ودجان حلقوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولدان
تصویر ولدان
جمع ولید، کودکان پسران
فرهنگ لغت هوشیار