جدول جو
جدول جو

معنی وثیقه - جستجوی لغت در جدول جو

وثیقه
مالی که متهم برای آزادی خود نزد دادگاه به رهن می گذارد، عهد، پیمان، مالی که در برابر دریافت وام نزد وام دهنده می گذارند
تصویری از وثیقه
تصویر وثیقه
فرهنگ فارسی عمید
وثیقه
عهد نامه، گروگان، گرو، نامه خرید و فروخت
تصویری از وثیقه
تصویر وثیقه
فرهنگ لغت هوشیار
وثیقه
((وَ قَ))
مؤنث وثیق، عهدنامه، گرویی، جمع وثائق
تصویری از وثیقه
تصویر وثیقه
فرهنگ فارسی معین
وثیقه
پشتوانه
تصویری از وثیقه
تصویر وثیقه
فرهنگ واژه فارسی سره
وثیقه
تضمین، رهن، رهینه، ضمانت، گروی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وثیق
تصویر وثیق
محکم، استوار
فرهنگ فارسی عمید
(وَ)
استوار. (منتهی الارب) (آنندراج). استوار و محکم. (ناظم الاطباء). ج، وثاق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
متفق گشتند در عهد وثیق
که نگرداند سخن را یک رفیق.
مولوی.
- ثوب وثیق،جامۀ نیک بافته. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(وَ قَ)
گلۀ شتران هم سفر، و این در شتر مانند رفقه است در انسان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). فاذا سرقت طردت معاً، مأخوذ من قولهم: وسق الابل، اذا طرد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اشتر که دزدان برانند. (مهذب الاسماء). ج، وسائق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ قَ)
وشیق. گوشت به درازا بریدۀ خشک کرده یا گوشت یک جوش قدیدکرده جهت توشه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). ج، وشائق. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). و در حدیث است: انه اتی بوشیقه یابسه من لحم صید فقال انی حرام ای محرم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ قَ)
طعامی است که از مسکه و آرد یا آرد و شیر و روغن سازند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آرد شیر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
استوار شدن. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر). استوار گردیدن. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) ، استوارکاری نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ خَ)
گیاه تر و تازه آمیخته از هر جنس، استخوان تنک پیه آمیخته، زمین گلناک، شیر دفزک و سطبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
مؤنث وثیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به وثیر شود، زن پرگوشت یا فربه بایستۀ همخوابگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زن فربه پرگوشت سرخ و شایستۀ همخوابگی. (ناظم الاطباء). ج، وثائر. وثار. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
- فراش وثیره، بستری نرم. (مهذب الاسماء). رجوع به وثیر شود
لغت نامه دهخدا
(وَ قَ)
شجره وریقه، درخت بسیاربرگ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(وَ مَ)
سنگریزه، طعام و علف فراهم آورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ ءَ)
درد کفته یا دردگین بی شکستگی استخوان. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
وزغ. ج، وثائیل. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از وسیقه
تصویر وسیقه
گله شتر، شتر آبستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثاقه
تصویر وثاقه
وثاقت در فارسی استواری، استوانی
فرهنگ لغت هوشیار
مونث وثیر و پر گوشت فربه: زن مونث وثیر، زن فربه پر گوشت که مناسب همخوابگی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثیقت
تصویر وثیقت
آنچه عهد و پیمان را استوار سازد: (زاغ گفت: آن وثیقت را رخصتی توان اندیشید و شیر را از عهده آن بیرون توان آورد)، جمع وثائق (وثایق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثیقه گرفتن
تصویر وثیقه گرفتن
گرویی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثیق
تصویر وثیق
استوار محکم استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثیق
تصویر وثیق
((وَ))
محکم، استوار
فرهنگ فارسی معین
استوار، محکم، استوار، مستند، مطمئن، موثق
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از وثیقه گذاشتن
تصویر وثیقه گذاشتن
Bail
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وثیقه گذاشتن
تصویر وثیقه گذاشتن
cautionner
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از وثیقه گذاشتن
تصویر وثیقه گذاشتن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از وثیقه گذاشتن
تصویر وثیقه گذاشتن
wpłacić kaucję
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از وثیقه گذاشتن
تصویر وثیقه گذاشتن
внести залог
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از وثیقه گذاشتن
تصویر وثیقه گذاشتن
внести заставу
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از وثیقه گذاشتن
تصویر وثیقه گذاشتن
borg betalen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از وثیقه گذاشتن
تصویر وثیقه گذاشتن
Kaution stellen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از وثیقه گذاشتن
تصویر وثیقه گذاشتن
pagare la cauzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی