جدول جو
جدول جو

معنی وثم - جستجوی لغت در جدول جو

وثم
(فَ)
شکستن چیزی را و کوفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، به سم درخستن اسب زمین را، خون آلود کردن سنگریزه پای را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ناظم الاطباء) ، گرد کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). گرد کردن و جمع نمودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از وسم
تصویر وسم
داغ کردن، نشان کردن، علامت گذاشتن، داغ، نشان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشم
تصویر وشم
بخار، برای مثال دو چشم از بر سر چو دو چشمه خون / ز وشم دهانش جهان تیره گون (فردوسی - مجمع الفرس - وشم)
خال، خالی که با نیل و سوزن روی پوست بدن ایجاد می کنند، خال کوبی، خالکوبی، کبودی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وهم
تصویر وهم
گمان، خیال، پندار، آنچه دیده می شود ولی وجود ندارد، شبح، آن قسمت از مغز که تخیل می کند، ذهن، ترس، هراس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آثم
تصویر آثم
گناهکار، آنکه گناه کرده، آنکه کار زشت از او سر زده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورم
تصویر ورم
برآمدگی در بدن به واسطۀ آسیب یا صدمه یا بیماری، آماس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وشم
تصویر وشم
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، سمانه، کرک، ورتیج، بدبده، سلویٰ، سمان، کراک برای مثال در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک - شاعران بی دیوان - ۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وخم
تصویر وخم
تعفن هوا که باعث بروز امراض وبایی می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وزم
تصویر وزم
پاروی چوبی بزرگ و پهن برای روبیدن برف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورم
تصویر ورم
یاد، حافظه، به یاد نگه داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لثم
تصویر لثم
بوسه زدن بر دهان یا بر چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثوم
تصویر ثوم
سیر، غدۀ زیرزمینی گیاه سیر با قطعه های جداگانه و سفید رنگ در غشاهای نازک و ظریف که بوی تندی دارد، گیاه این غده که علفی، پایا و از خانوادۀ سوسن است
فرهنگ فارسی عمید
(حَثَ)
میانه قد از مردم و شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پهنی بینی بینی کوفتگی، پهنی لاله گوش کوفتن بینی پهن بینی، ستبر گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نثم
تصویر نثم
زشتگویی زشت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وسم
تصویر وسم
داغ داغی که با آهن تفته کنند، نشان، داغ کردن، نشان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ویار، آوای بال، گرم چون شب یا روز ویار و اشتهای شدید زنان باردار بنوعی خوراکی یا مواد دیگر، خواهان جماع شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثب
تصویر وثب
بر جهیدن جهیدگی برجستن جستن، جست جهیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثل
تصویر وثل
چرک چرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وثن
تصویر وثن
بت فغ، فغ بت: (بوستان گوییی بتخانه فرخار شدست مرغکان چونشمن و گلبنکان چون وثنا) (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
آسیب بی شکستگی کوفتگی دردها لغزش یافتن و بر آمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن، معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بکشند
فرهنگ لغت هوشیار
زفت ژکور (بخیل)، پست فرومایه، لاغر، سرای، سنگ چیده ترشروی، سر به گریبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وام
تصویر وام
قرض، دین، عاریه، طلب، غرامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قثم
تصویر قثم
خاکی رنگ، زبر
فرهنگ لغت هوشیار
زدن بر بینی کسی، بوسه دادن، دهان بند نهادن، جمع لاثم، کوبندگان بوسه دهندگان دهان بندندگان (کتک: لثام) دهان بند ها روی بند ها با مشت بربینی زدن، دهان بند نهادن، بوسه دادن: روز مصاف را شب زفاف پندارند و زخم رماح را لثم ملاح شناسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوم
تصویر ثوم
سیر از گیاهان، دسته دسته هر چیز برنده سیر (خوردنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غثم
تصویر غثم
ریزه نان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موثم
تصویر موثم
گنهکار و مجرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آثم
تصویر آثم
گناهکار بزهکار گناهکار مجرم مذنب
فرهنگ لغت هوشیار
ننگ رسوایی، آک (عیب)، گره چوب، شکاف چوب، آک نهادن بیماری کنده کنده گوشتفروش، سفره، تخته گوشت عیب کردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وام
تصویر وام
قرض
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اثم
تصویر اثم
ناشایست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آثم
تصویر آثم
گناهکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وهم
تصویر وهم
پندار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ورم
تصویر ورم
آماس
فرهنگ واژه فارسی سره