جدول جو
جدول جو

معنی وتا - جستجوی لغت در جدول جو

وتا
(وَ)
ریم. (منتهی الارب) (آنندراج). ریم و چرک. (ناظم الاطباء) ، خون، لای. (منتهی الارب) (آنندراج). گل سیاه چسبنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اتا
تصویر اتا
(پسرانه)
پدر، پیر، مرشد، عنوانی است افتخاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ورتا
تصویر ورتا
(دخترانه)
گل، هم ریشه با ورد عربی است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وستا
تصویر وستا
(پسرانه)
اوستا، نام کتاب مقدس زرتشتیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ختا
تصویر ختا
(دخترانه)
نام سرزمین چین شمالی که محل زندگی قبایل ترک بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از موتا
تصویر موتا
(پسرانه)
نام یکی از سرداران دیلمی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتا
تصویر آتا
(پسرانه)
پدر، بزرگ، سرپرست، پدربزرگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از وتار
تصویر وتار
(پسرانه)
مقاله، سخنرانی (نگارش کردی: وتار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ستا
تصویر ستا
اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، استا، است، وستا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورا
تصویر ورا
سوا، جز، عقب، پس، پشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وبا
تصویر وبا
بیماری عفونی واگیردار با علائمی چون اسهال و استفراغ شدید، کند شدن نبض و دردهای عضلانی که معمولاً از طریق آب و سبزیجات آلوده سرایت می کند، کلرا، هر نوع بیماری واگیردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وستا
تصویر وستا
ستایش خداوند، اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان که امروزه یک پنجم از اصل آن باقی مانده است، ابستا، استا، است، ستا، برای مثال چو گلبن از گل آتش نهاد و عکس افکند / به شاخ او بر درّاج گشت وستاخوان (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورا
تصویر ورا
مخفّف ترکیب او را، مخفّف ترکیب وی را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوتا
تصویر دوتا
دولا، خمیده، کج، منحنی
دوتار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وطا
تصویر وطا
آنچه روی زمین پهن می کنند، گستردنی، فرش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وات
تصویر وات
حرف، سخن، کلمه
پوستین
واحد قدرت الکتریسیته که برای ادامۀ جریان برق لازم می شود برگرفته از نام جیمز وات مخترع دیگ بخار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از وتر
تصویر وتر
بندها و رشته هایی در بدن که عضلات و استخوان ها را به هم پیوند می دهد
در ریاضیات ضلع رو به رو به زاویۀ قائمه در مثلث قائم الزاویه
در ریاضیات خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل می کند و از قطر دایره کوچک تر است
زه کمان، چلّۀ کمان، چرم کمان، چرم گور، چرم گوزن
در موسیقی زه یا سیم ساز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتا
تصویر بتا
بگذار، بهل، برای مثال بتا هلاک شود دوست در محبت دوست / که زندگانی او در هلاک بودن اوست (سعدی۲ - ۳۵۲)
دومین حرف الفبای یونانی که به صورت β نوشته می شود، این حرف و اسم آن را در پاره ای از علوم عنوان برخی از اشیا قرار داده اند مثلاً ذرات بتا، اشعۀ بتا
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
موتی. در معنی مفرد مرده و میت و فوت شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
از علمائی است که اکتشافاتی در نینوا کرده و ثابت کرده که خط سوم کتیبه های هخامنشی، همان خط آسور و بابلی است، و دیگر شکی نماند که شاهان هخامنشی بعد از زبان پارسی قدیم و عیلامی، زبان و خط آسور و بابلی را که زبان و خط نخستین مردم متمدن آسیای پیشین بوده، استعمال کرده اند، (از ایران باستان ج 1 ص 47)، رجوع به دایره المعارف فارسی شود
لغت نامه دهخدا
(وَتْ تا)
زه تاب. (دهار) (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فَسْوْ)
مواتره. (منتهی الارب). در پی یکدیگر شدن، یک روز یا دو روز در میان روزه داشتن، نامه و خبر در پی یکدیگر فرستادن یکان یکان با مهلت. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به مواتره شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گرانبار رفتن از پیری یااز نیکوخوئی و رزانت. گویند: وتاء فی مشیته. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). گرانبار رفتن خواه از پیری باشد یا خلقی و طبیعی بود. (ناظم الاطباء)
مواتأه. مطاوعه. (المنجد). رجوع به مواتأه شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
چنگی که دارای دو تار باشد. (ناظم الاطباء). دوتار. دوتای. نوعی تار که دارای دو تار سیم است. مثنی. (السامی فی الاسامی) :
چنبر دف شود فلک مطرب بزم شاه را
ماه دوتا به بر کشد زهره ستای نو زند.
خاقانی.
رجوع به دوتار شود
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دوعدد. (یادداشت مؤلف). دودانه. (یادداشت مؤلف).
- دوتا کعبتین، شب و روز. (ناظم الاطباء).
- زلف دوتا، زلفین. دو رشتۀ زلف. زلف دوتو:
رایگان مشک فروشی نکند هیچ کسی
ور کند هیچ کسی زلف دوتای تو کند.
منوچهری.
کس نیست که آشفتۀ آن زلف دوتا نیست
در رهگذر کیست که دامی ز بلا نیست.
حافظ.
نامۀ تعزیت دختر رز بنویسید
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند.
حافظ.
دست در حلقۀ آن زلف دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد.
حافظ.
به زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوکوارانند.
حافظ.
، مضاعف. (ناظم الاطباء). ضعف. (زمخشری). دوچندان. دوچند. دوبرابر. (یادداشت مؤلف) ، دورنگ. منافق. جدا. ناهمرنگ. خلاف یکرنگ و یکرو و یکدل. ناموافق. (از یادداشت مؤلف). ناهم آهنگ:
با دوستان شاه جهان خواجه یکدل است
با دشمنان او همه ساله دلش دوتاست.
فرخی.
وآنکه دوتا باشد با تو به دل
تا دل فرزندان با او دوتاست.
فرخی.
ترا بدان خوانده ام از همه مقدمان لشکر که مردی دوتا نیستی و صلاح کار راست و درست بازنمایی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 628).
بر من ز تو جور و تو بدان راضی
با من تو دوتا و من به دل یکتا.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
یا روثا. رودی است بر جنوب روس، و از کوهی که برسرحد است میان بجناک و مجغری و روس برود، آنگه اندرمیان حد روس افتد و به صقلاب رود، آنگه به شهر خردآب رسد از صقلاب و اندر کشتها و گیاه خوارهای ایشان بکارشود. (از حدود العالم چ دانشگاه ص 47 و 87 و 188)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زتا
تصویر زتا
یونانی ششمین وات در واتگروه یونانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستا
تصویر ستا
ستایش و ستودن است که از دعا و ثنا و شکر و نعمت باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتا
تصویر شتا
زمستان نیاز شویش خشکسالی زمستان فصل سرما، گرسنه، زمستان
فرهنگ لغت هوشیار
از درختان بده درختی است که بر ندهد سهم تو او فکنده به پیکان بید برگ بر پیکر معاند تو لرزه چون بده (نزاری کهستانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتا
تصویر هتا
حتا، حتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وات
تصویر وات
نویسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حتا
تصویر حتا
هتا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از وات
تصویر وات
نویسه، حرف
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع ازرود بالای نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی